با سلام خدمت همراه همیشگی سایت هشت آ هشت ، امروز با غزل گُرده سکوت از هوشنگ بهداروند با شما همراه خواهیم بود.
گُرده سکوت
گاهی برای درد خودم فال می زنم
چون کفتری درون قفس بال می زنم
با سوزن نگاه تو و اشک چشم خویش
بر گُرده سکوت شبم خال می زنم
این روزها که می گذرد بی حضور تو
افسرده دل، گرفته و بی حال می زنم
بر شاخسار سبز، درخت بلند عشق
مانند میوه ای، به خدا، کال می زنم
در ذهن لحظه های تبر برگرفته دست
چون یک درخت پیر و کهنسال می زنم
این روزها جان غزل، جان آینه
از دور مثل زشتی یک آل می زنم
شاعر: هوشنگ بهداروند