با سلام خدمت کاربران سایت هشت آ هشت ، امروز با شما با غزل حسرت پرواز از هوشنگ بهداروند همراه هستیم.
حسرت پرواز
بس است، خسته شدم از شکسته بودن ها
به تنگ آمدم از حجم خسته بودن ها
چقدر حسرت پرواز را به سینه کشم
چه عایدم شد از این دست بسته بودن ها
میان من و خدا تا به کی گُسل باشد
شکست پشت مرا این گسسته بودن ها
چرا پرنده نگردم، که تا تو نقطه شوم
دلم گرفت ز یکجا نشسته بودن ها
شبیه روز برایم مشخص است که زود
به مرگ می کشد این شکسته بودن ها
شاعر: هوشنگ بهداروند