دیوار به آیینه و آیینه به دیوار از فاضل نظری

پربازدیدترین این هفته:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

دیوار به آیینه و آیینه به دیوار از فاضل نظری

از شوق تماشای شب چشم تو سرشار

آیینه به دست آمده ام بر سر بازار

هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست

یادآوری خاطره ی بوسه ی دیدار

روزی که شکست آینه با گریه چه می گفت

دیوار به آیینه و آیینه به دیوار

کشتم دل خود را که نبینم دگری را

یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار !

چون رود که مجبور به پیمودن خویش است

آزاد و گرفتارم-آزاد و گرفتار

ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد

برخیز فدای سرت،انگار نه انگار

تا لحظه ی بوسیدن او فاصله ای نیست

ای مرگ،به قدر نفسی دست نگه دار!

شاعر: فاضل نظری

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *