داستان اخلاقی (ترس از خدا)

پربازدیدترین این هفته:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

داستان اخلاقی (ترس از خدا)

مردی بنام ابن صمه در بیشتر اوقات شبانه روز به محاسبه نفس خود می پرداخت. روزی

ایام گذشته عمر خود را محاسبه کرد و دید شصت سال از عمرش گذشته است. روزهای

شصت سال را حساب کرد که بیش از 21000 روز می شود. آن گاه گفت: وای بر من! اگر

روزی یک گناه بیشتر نکرده باشم در این صورت خدا را با بیش از 21000 گناه ملاقات

خواهم کرد. این را گفت و بیهوش بر زمین افتاد و در همان حالت جان سپرد.

منبع: منتخب التواریخ، ص 826.

محاسبه نفس به این است که انسان ببیند آیا حقوق الهی و مردمی را ادا کرده است،

حقی را از کسی تضییع نکرده است، به وظیفه خود در برابر برادران و خواهران دینی عمل

کرده است یا نه؟ روز خود را چگونه به شب و شب خود را چگونه به روز رسانده است. اگر

موفق بوده است حمد خدا گوید و گرنه استغفار کند و تصمیم بر اصلاح خود گیرد.

منبع: قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری

 

 

داستان اخلاقی (ترس از خدا)

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *