داستان اخلاقی (تحقير به مؤمن نبايد كرد)
عالم متقى جناب حاج شيخ محمد باقر شيخ الاسلام – رحمة اللّه عليه – فرمود من عادت
داشتم هميشه پس از فراغت از نماز جماعت با كسى كه طرف راست و چپ من بود،
مصافحه مى كردم ، وقتى در نماز جماعت مرحوم ميرزاى شيرازى – اعلى اللّه مقامه – در
سامرا پس از نماز، با طرف راست خود كه يك نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه
مىكردم و در طرف چپ ، يك نفر دهاتى بود كه به نظرم كوچك آمد و با او مصافحه نكردم ،
بلافاصله از خيال فاسد خود پشيمان شده و به خودم گفتم شايد همين شخصى كه به
نظر تو شاءنى ندارد، نزد خدا محترم و عزيز باشد، فورا با كمال ادب با او مصافحه كردم
پس بوى مشكى عجيب كه مانند مشكهاى دنيوى نبود به مشامم رسيد و سخت مبتهج
و خوشوقت و دلشاد شدم و احتياطا ازاو پرسيدم با شما مشك است ؟ فرمود نه من
هيچوقت مشك نداشتم . يقين كردم كه از بوهاى روحانى و معنوى است و نيز يقين كردم
كه شخصى است جليل القدر و روحانى .
از آن روز متعهد شدم كه هيچوقت به حقارت به مؤ منى ننگرم .
منبع:كتاب داستانهاى شگفت، شهيد محراب آية اللّه سيّد عبدالحسين دستغيب
داستان اخلاقی (تحقير به مؤمن نبايد كرد)