تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد
خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است
همین یقین فروخفته در گمان شعر است
همین که اشک من و تو را درآورده است
همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است
همین که می رود از دست شهر، دست به دست
همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است
چه حکمتی است در این وصفِ جمع ناشدنی
که هم زمان غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است
تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد
همین که می چکد از چشم آسمان شعر است
از این که دفتر شعرش هزار برگ شده است
بهار نه، به نظر می رسد خزان شعر است
به گوشه گوشه ی شهرم نوشته ام بیتی
تو رفته ای و سراپای اصفهان شعر است
خلاصه اینکه به فتوای شاعرانه ی من
زبان مشترکِ مردمِ جهان شعر است…
شاعر: سعید بیابانکی
منبع: سایت poem در پارسی بلاگ
تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد