شعر زیبای خون جگر از هوشنگ بهداروند

شعر زیبای خون جگر از هوشنگ بهداروند با شما هستیم با شعری زیبا از هوشنگ بهداروند با عنوان خون جگر   خون جگر سخت است دلت از دهنت ریخته باشد از سقف جهان ، دار تو آویخته باشد هر در بزنی بسته بود ، کُفرنگیری ! نان تو به خون جگر آمیخته باشد احساس تو … ادامه مطلب

داستانک تنهایی آدم ها از هوشنگ بهداروند

داستانک تنهایی آدم ها از هوشنگ بهداروند تنهایی آدم ها دخترک از معلم پرسید: تنهایی آدم ها از کجا شروع میشه؟ معلم گفت: از قبر. دانش آموز با خنده گفت: دنیا چه قبرستان بزرگیه.   منبع: کتاب مترسک مین     داستانک تنهایی آدم ها از هوشنگ بهداروند

داستانک سُرنگ زندگی از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک سُرنگ زندگی از هوشنگ بهداروند   سُرنگ زندگی زن، سُرنگ خالی شده از غذای شوهرش را کنار کاسه گذاشت. دخترک با سُرنگی که با آن آب خمیر به جوجه اش داده بود، وارد اتاق شد: « مامان جون! می ذاری من به بابا غذا بدم، قول می … ادامه مطلب

داستانک دریا کنار از هوشنگ بهداروند

امروز با شما هستیم با معرفی داستانک دریا کنار از هوشنگ بهداروند   دریا کنار موج که می آید، پدر عربی می رقصد ما بندری می لرزیم. و مادر تا صبح با آهنگ «دریا کنار» کنار دریا می ماند! مثل همیشه، همسایه ها از دریا کنار ما به تنگ آمده اند و ما از دریای … ادامه مطلب

داستانک استاد بزرگ از هوشنگ بهداروند

امروز با شما هستیم با داستانک استاد بزرگ از هوشنگ بهداروند   استاد بزرگ پیرمرد ژنده پوش بخاطر سر و وضع نامرتبش، برای شرکت در همایش با اعتراض شدید مردم مواجه شد. آن روز همایش به دلیل عدم حضور استاد بزرگ نقاشی برگزار نشد اما هیچ کس نفهمید پیرمرد ژنده پوش، همان استاد بزرگ نقاشی بود … ادامه مطلب

داستانک خیال خمپاره از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک خیال خمپاره از هوشنگ بهداروند   خیال خمپاره پدر، در کوچه به خِیال خمپاره با سوت بچه ها، بر زمین خوابید، ما زخمی شدیم منبع: کتاب مترسک مین / هوشنگ بهداروند

داستانک هووی فلزی از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک هووی فلزی از هوشنگ بهداروند هووی فلزی مادر ترکش های قلب پدر را هووی خودش می داند و پدر هر بار باید به او اطمینان دهد که هیچ تکه فلزی نمی تواند جای او را در قلبش بگیرد! منبع: کتاب مترسک مین / هوشنگ بهداروند

داستانک واکس مجانی از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک واکس مجانی از هوشنگ بهداروند واکس مجانی دخترک از اینکه بر عکس دفعات قبل ، از پدرش یک لنگه پوتین برای واکس زدن گرفته بود اما می خواست با زرنگی، پول واکس یک جفت پوتین را از او بگیرد خوشحال بود. حالا سال ها از این موضوع … ادامه مطلب

داستانک اسمارتیس های بابا از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک اسمارتیس های بابا ازهوشنگ بهداروند اسمارتیس های بابا زن رنگین کمانی از قرص را، با لیوانی آب، جلوی شوهرش گذاشت. دخترک با ناراحتی گفت: مامان. چرا بابا باید هر شب، اسمارتیس بخوره ولی من . . . منبع: کتاب مترسک مین / هوشنگ بهداروند

غزلی رنگ آب دریا از هوشنگ بهداروند

غزلی رنگ آب دریا ببخش، اگر غزلم رنگ آب دریا نیست خدا ز پشت کلامم، چو شیشه پیدا نیست ببخش، اگر ردیف شکسته غزلم به چشم ذوق لطیف تو هیچ زیبا نیست ببخش اگر غزلم، مثل مشق کودکی ام پر از ترانه باران و آب و بابا نیست اگر تو لهجه ی درد مرا نمی … ادامه مطلب