داستانک اسمارتیس های بابا از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک اسمارتیس های بابا ازهوشنگ بهداروند اسمارتیس های بابا زن رنگین کمانی از قرص را، با لیوانی آب، جلوی شوهرش گذاشت. دخترک با ناراحتی گفت: مامان. چرا بابا باید هر شب، اسمارتیس بخوره ولی من . . . منبع: کتاب مترسک مین / هوشنگ بهداروند

داستانک زندگی نباتی از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک زندگی نباتی زندگی نباتی رزمنده شاخ نبات بود. خمپاره کنارش نشست. رزمنده جوانه زد و زندگی نباتی آغاز کرد . . .   منبع: کتاب مترسک مین / هوشنگ بهداروند

داستانک از پرنده ها بدم می یاد

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک از پرنده ها بدم میاد از هوشنگ بهداروند از پرنده ها بدم می یاد مرد چند لحظه ای اجازه خواست تا کارش را تمام کند او اول با سیم چین به دقت سیم مین والمرا را قطع کرد بعد چاشنی مین گوجه ای را باز کرد … ادامه مطلب

داستانک سیب گلو از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران عزیز سایت 8a8.ir هستیم با داستانک سیب گلو از هوشنگ بهداروند   سیب گلو پدر بزرگ در تختخواب برای نوه اش ، قصه می خواند. دخترک روی استخوان گلوی پدربزرگ که مرتب بالا و پایین می رفت، دست گذاشت و گفت: بابا بزرگ این چیه؟ پیرمرد گفت: بهش می گن سیب … ادامه مطلب

غزل حسرت پرواز از هوشنگ بهداروند

با سلام خدمت کاربران سایت هشت آ هشت ، امروز با شما با غزل حسرت پرواز از هوشنگ بهداروند همراه هستیم. حسرت پرواز بس است، خسته شدم از شکسته بودن ها به تنگ آمدم از حجم خسته بودن ها چقدر حسرت پرواز را به سینه کشم چه عایدم شد از این دست بسته بودن ها … ادامه مطلب

غزلی رنگ آب دریا از هوشنگ بهداروند

غزلی رنگ آب دریا ببخش، اگر غزلم رنگ آب دریا نیست خدا ز پشت کلامم، چو شیشه پیدا نیست ببخش، اگر ردیف شکسته غزلم به چشم ذوق لطیف تو هیچ زیبا نیست ببخش اگر غزلم، مثل مشق کودکی ام پر از ترانه باران و آب و بابا نیست اگر تو لهجه ی درد مرا نمی … ادامه مطلب