داستان اخلاقی از شهید علی ماهانی
داستان اخلاقی از شهید علی ماهانی ثواب یا گناه وقتی از چیزی ناراحت میشد، با هیچکس حرف نمیزد و فقط سکوت می کرد. یک روز که از نماز جمعه برگشت، دیدم خیلی ساکت هست. پرسیدم: «داداش اتفاقی افتاده؟ ناراحت به نظر میرسی!» با همان حجب و حیای همیشگیاش گفت: «کاش خانمها بیشتر مراقب حجابشون بودند. […]
داستان اخلاقی بسیار زیبا در مورد مشکلات
داستان اخلاقی بسیار زیبا در مورد مشکلات دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست. هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها […]
داستان اخلاقی از شهید الهیار جابری
داستان اخلاقی از شهید الهیار جابری حساب و کتاب یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد. به هر کدام از مربیها یک ورقه داد که بالایش نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا»(خود رامورد محاسبه قرار دهید قبل از اینکه مورد محاسبه واقع شوید). کمی پایینتر اسم چند گناه را نوشته بود و جلوی هر […]
داستان اخلاقی از شهید علی صیاد شیرازی
داستان اخلاقی از شهید علی صیاد شیرازی کوچهی بیانتها از یک محله به یک مدرسه میرفتند اما با دو مسیرِ متفاوت. هر چه دوستش اصرار میکرد که بیا از همین کوچه برویم، قبول نمیکرد. میگفت: «این کوچه پُر از دختره، من نمیام. معلوم نیست این کوچه به کجا ختم میشه!» منبع:کتاب یادگاران11، ص8 داستان […]
داستان اخلاقی از شهید حسن باقری
داستان اخلاقی از شهید حسن باقری برای خدا عملیات بیتالمقدس تازه تمام شده بود که خبر رسید اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرده. از طرف سپاه چند نفر رو انتخاب کردند که برای ایجاد یک قرارگاه به لبنان اعزام شوند. من هم یکی از انتخاب شدهها بودم. وقتی برادرم حسن، فهمید آمادهی رفتن شدم، بهم […]
داستان اخلاقی (نکوهش اسراف)
داستان اخلاقی (نکوهش اسراف) نقل می کنند شخصی خانه بسیار مجللی برای خود بنا کرد و امام حسین علیه السلام را برای دیدن خانه اش دعوت کرد تا حضرت پس از بازدید از آن جا در حق صاحب خانه دعای خیری بکنند. حضرت وقتی وارد خانه شدند با تعجب و تأسف نگاهی به اطراف خانه […]
داستان اخلاقی (تحقير به مؤمن نبايد كرد)
داستان اخلاقی (تحقير به مؤمن نبايد كرد) عالم متقى جناب حاج شيخ محمد باقر شيخ الاسلام – رحمة اللّه عليه – فرمود من عادت داشتم هميشه پس از فراغت از نماز جماعت با كسى كه طرف راست و چپ من بود، مصافحه مى كردم ، وقتى در نماز جماعت مرحوم ميرزاى شيرازى – اعلى اللّه […]
داستان اخلاقی از شهید عبدالحسین برونسی
داستان اخلاقی از شهید عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ هجدهم جوادالائمه نان حلال بحث تقسیم اراضی که پیش آمد، عبدالحسین گفت: «دیگه این روستا جای زندگی نیست، آب و زمین رو به زور گرفتن و می خوان بین مردم تقسیم کنند، بدتر اینکه سهم چندتا بچه یتیم هم قاطی این هاست.» رفتیم مشهد؛ خانه یکی از […]
داستان اخلاقی (بزرگواری)
داستان اخلاقی (بزرگواری) روزی نامه ای از سوی شخصی به دست خواجه نصیر الدین طوسی که از علما و بزرگان اسلام است رسید. از جمله مطالبی که در آن نامه بود این خطاب بسیار زشت بود : ای سگ و فرزند سگ. خواجه هم در جواب او چنین نوشت: این که مرا سگ خوانده ای […]
داستان اخلاقی (احترام به پدر)
داستان اخلاقی (احترام به پدر) یکی از ارادتمندان امام خمینی (رحمه الله علیه) می گوید : یک بار که به محضر ایشان در جماران رسیدم . یکی از مسئولین مملکتی برای انجام کارهای جاری به خدمت امام رسید و پدر سالخورده اش نیز همراه او بود . وقتی خواست به حضور امام برسد خود جلوتر […]