«روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد»
امروز با شما دوستان عزیز هستیم با معرفی شعری از مهدی فرجی
با عنوان روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد
روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد
چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست
هیچ کس این همه اندازه ی من تنها نیست
بی تو این خانه چه سلول بزرگی شده است
که دگر روشنی از پنجره اش پیدا نیست
مرگ؛ آن قسمت دوری که به ما نزدیک است
عشق؛ این فرصت نزدیک که دور از ما نیست
چشم در چشم من انداخته ای می دانی
چهره ای مثل تو در آینه ها زیبا نیست
هیچ دیوانه ای آن قدر که من هستم نیست
چون که اینگونه شبیه تو کسی شیدا نیست
مردم سر به هوا را چه به روشن بینی!؟
ماه را روی زمین دیده ام آن بالا نیست
شاعر: مهدی فرجی
امیدواریم از این شعر زیبا لذت کافی رابرده باشید تا درودی دیگر بدرود
روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد