امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک واکس مجانی از هوشنگ بهداروند
واکس مجانی
دخترک از اینکه بر عکس دفعات قبل ، از پدرش یک لنگه پوتین
برای واکس زدن گرفته بود اما می خواست با زرنگی،
پول واکس یک جفت پوتین را از او بگیرد خوشحال بود.
حالا سال ها از این موضوع می گذرد و او در ازای پول
اضافی گه از پدرش گرفته بیشتر از هزار بار لنگه
پوتین واکس نزده پدر مفقود الاثرش را برق انداخته است