داستان اخلاقی از شهید مهدی کبیرزاده

پربازدیدترین این هفته:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

داستان اخلاقی از شهید مهدی کبیرزاده

اعتصاب

یک روز آمد و پرسید: «باباجان! خمس اموالت رو دادی؟!»

تعجب کردم؛ با خودم گفتم: «پسرِ ‌‌‌دوازده _ ‌‌‌سیزده ساله رو چه به این حرف‌ها؟!» با اینکه

پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم، حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: «نه

پسرم، ندادم؛ امسال رو ندادم».

از فردای آن روز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانه‌های مختلف، اعتصاب غذا کرد. وقتی

خوب پاپیچش شدم، فهمیدم به خاطر همان بحث خمس بوده!

منبع:کتاب دسته یک، ص141

 

داستان اخلاقی از شهید مهدی کبیرزاده

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *