داستان اخلاقی (کلید نجات)
مردی خدمت حضرت رسول (ص ) آمد و عرض کرد مرا راهنمائی کن به نافعترین کارها
حضرت فرمود: اصدق و لا تکذب و اذنب من المعاصی ما شئت؛ راستگوئی را پیشه کن و از
دروغ بپرهیز هر گناه دیگری می خواهی انجام ده ، از این سخن مرد در شگفت شد و
فرمایش آنجناب را پذیرفته و مرخص گردید. با خود گفت پیغمبر(ص ) مرا از غیر دروغگوئی
نهی نکرده پس اکنون بخانه فلان زن زیبا می روم و با او زنا می کنم همینکه بطرف خانه او
رفت فکر کرد اگر این عمل را انجام دهد و کسی از او بپرسد از کجا میآئی نمی توانم دروغ
بگوید و بر فرض راست گفتن به کیفر شدید و بدبختی بزرگی مبتلا می شود. لذا منصرف
شد. باز فکر کرد گناه دیگری انجام دهد همین اندیشه و خیال را نمود در نتیجه از همه
گناهان بواسطه ترک و دروغ دوری جست .
منبع: داستانها و پندها/ گردآوری و تنطیم مصطفی زمانی وجدانی
داستان اخلاقی (کلید نجات)