داستان اخلاقی (صله ارحام)
«سالمه» کنیز امام صادق علیه السلام گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم که
وفات او فرا رسید، بیهوش شد و به هوش آمد و گفت: به عموزاده اش
(حسن بن علی بن علی بن الحسین) هفتاد دینار بدهید و به دیگری هم این مقدار بدهید
و به شخص دیگری هم این مقدار بدهید.
عرض کردم: آیا به کسی (عموزاده امام علیه السلام) دستور پرداخت درهم می کنید که
با کارد به شما حمله کرد و می خواست شما را بکشد؟
امام علیه السلام فرمود: نمی خواهی من از کسانی باشم که خداوند درباره آن ها
فرمود:
وَالَّذینَ یصِلُونَ ما اَمَرَ اللَّهُ بِهِ اَنْ یوصَلَ وَ یخْشَونَ رَبَّهُم وَ یخافُونَ سُوءَ الحِسابِ.
و آن ها که روابطی را که خداوند به آن ها دستور داده است برقرار می کنند و از
پروردگارشان می ترسند و از بدی حساب در قیامت بیمناکند
آری ای سالمه! خداوند بهشت را آفرید و آن را پاکیزه و خوشبو نمود و بوی خوش آن از
فاصله دو هزار سال استشمام میشود، امّا بوی آن را عاق والدین و کسی که قطع رحم
کرده است، استشمام نمی کند.
منبع: قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری ، ص 53
داستان اخلاقی (صله ارحام)