فاصله بین من و شهر شما یک وجب است
گر چه هنگام سفر جاده ها جانکاه اند
روی نقشه همه ی فاصله ها کوتاه اند
فاصله بین من و شهر شما یک وجب است
نقشه ها وقتی از این فاصله ها می کاهند
من که از خود خبرم نیست چه قیدی دارم؟
«جمله های خبری» قید مکان می خواهند
راهی شهر شما می شوم از راه خیال
بی خیالان چه بخواهند چه نه، گمراهند
شهر پر می شود از اهل جنون «برج» به «برج»
«مهر» خواهان شما «مشتری» هر «ماه» اند
به «نظامی» برسانید که در نسخه ی ما
خسروان برده ی کت بسته ی شیرین شاه اند!
چند قرن است که خرما به نخیل است و هنوز
دست های طلب از چیدن آن کوتاه اند