شعر حکایت از احمد خدادادی دهکردی
آن دلبر سیمین بر معبود تو هستی
زیبا و دلارامی و مسعود تو هستی
هستی بوجود آمده از خواستن تو
آنی که زقبل ازهمه کس بود تو هستی
روزی ده و بخشنده و غفار تویی تو
هم مالک وهم ظاهر و محمود تو هستی
در مسجد و در دیر و کلیسا و کنشتی
در هر دل بشکسته ی مسجود تو هستی
احمداگراز عشق حکایت به قلم زد
منظور تویی مقصد و مقصود تو هستی
شعر حکایت از احمد خدادادی دهکردی