داستان اخلاقی (کلید نجات)

پربازدیدترین این هفته:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

داستان اخلاقی (کلید نجات)

مردی خدمت حضرت رسول (ص ) آمد و عرض کرد مرا راهنمائی کن به نافعترین کارها

حضرت فرمود: اصدق و لا تکذب و اذنب من المعاصی ما شئت؛ راستگوئی را پیشه کن و از

دروغ بپرهیز هر گناه دیگری می خواهی انجام ده ، از این سخن مرد در شگفت شد و

فرمایش آنجناب را پذیرفته و مرخص گردید. با خود گفت پیغمبر(ص ) مرا از غیر دروغگوئی

نهی نکرده پس اکنون بخانه فلان زن زیبا می روم و با او زنا می کنم همینکه بطرف خانه او

رفت فکر کرد اگر این عمل را انجام دهد و کسی از او بپرسد از کجا میآئی نمی توانم دروغ

بگوید و بر فرض راست گفتن به کیفر شدید و بدبختی بزرگی مبتلا می شود. لذا منصرف

شد. باز فکر کرد گناه دیگری انجام دهد همین اندیشه و خیال را نمود در نتیجه از همه

گناهان بواسطه ترک و دروغ دوری جست .

منبع:انوار نعمانیه ، ص 274

منبع: داستانها و پندها/ گردآوری و تنطیم مصطفی زمانی وجدانی

 

 

داستان اخلاقی (کلید نجات)

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *