داستان اخلاقی (شاهزاده تيره بخت)
حال افتادگان در چاه محبت دنیا و غرق شدگان در تاریکى شهوات ، مانند حال آن پادشاه
زاده اى است که پدرش در مقام داماد شدن او برآمد.
پرى چهره اى کم نظیر را از خاندانى شریف و نجیب به عقد او درآورد.
چون وسایل عروسى آماده شد، خواص و عوام را به تناسب شأنشان به دربار بار داد و
درب خزانه احسان را به روى مردمان گشود و محتاج و نیازمند و غنى و ثروتمند را از
جوایزش بهره مند ساخت و از گرمى جشن و چراغانى، غم دل ها را زدود.
آشنا و بیگانه در آن مجلس سرور حاضر شدند و از تماشاى آن بزم بى نظیر، به حیرت فرو
رفتند. عروس حور وَش را با انواع زیور و زینت به حجله آوردند، ولى در این میان داماد را
ندیدند. به جستجویش برآمدند، ولى او را نیافتند. داماد در آن شب، شراب بسیار خورده
بود و آتش شعورش مانند چراغ بختش فرو مرده بود. بر اثر مستى زیاد، از جمع مهمانان
جدا افتاد و حیرت زده و مبهوت به چند کوى و برزن گذر کرد.
عبورش به دخمه اى از دخمه هاى مجوسان افتاد. مجوسانى که بر اساس قانونشان،
مردگان را در دخمه مى گذاشتند و در دل شب، کنار آنان شمع و چراغ مى افروختند.
پادشاه زاده وقتى چشم به دخمه دوخت، دخمه را حجله عروس پنداشت و به درون دخمه
رفت. مجوسان، جنازه پیره زالى را که هنوز کالبدش سالم بود، در آن دخمه گذاشته بودند.
داماد، پیره زال مرده را در آغوش کشید و از روى میل و رغبت و غریزه شهوت، تا صبح با او
بود. چون با وزیدن نسیم صبح از مستى و بى هوشى و بى خبرى و مدهوشى در آمد،
خود را در دخمه اى وحشت زا و کنار جسد پیره زالى زشت رو دید. از شدت نفرت و
کراهت، نزدیک بود هلاک شود و از نهایت شرمندگى و خجلت، راضى بود به زمین فرو رود.
در اندیشه بود که مبادا کسى بر این وضع آگاه گردد و ننگ و عارش تا قیامت بر او بماند که
ناگاه پدر و خدم و حشمش رسیدند و بر آن رسوایى و افتضاح آگاه شدند.
این است دورنمایى از زندگى افتادگان در چاه محبت دنیا و غرق شدگان در شهوات که
عروس آخرت را به سبب مستى از شهوات، با به آغوش کشیدن پیره زال زشت روى و
زشت خوى دنیا عوض کرده اند.
منبع: عبرت آموز، حسین انصاریان
داستان اخلاقی (شاهزاده تيره بخت)