داستان اخلاقی (حضرت یوسف ع)

پربازدیدترین این هفته:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

داستان اخلاقی (حضرت یوسف ع)

جبرئيل در زندان نزد حضرت يوسف آمد و گفت: ای يوسف چه كسی تو را زيباترين مردم

قرار داد؟ فرمود: پروردگار.

گفت: چه كسی تو را نزد پدر محبوب‌ترين فرزندان قرار داد؟ فرمود: خدايم.

گفت: چه كسی كاروان را به سوی چاه كشانيد؟ فرمود: خداي من.

گفت: چه كسی سنگی كه اهل كاروان در چاه انداختند از تو باز داشت؟ فرمود: خدا

گفت: چه كسی از چاه تو را نجات داد ؟ فرمود: خدايم.

گفت: چه كسی تو را از كيد زنان نگه داشت. فرمود: خدايم.

گفت اينک خداوند می فرمايد : چه چيز ترا بر آن داشت كه به غير من نياز خود را باز

گوئی، پس هفت سال در ميان زندان بمان (به جرم اينكه به ساقی سلطان اعتماد كردی

و گفتی: مرا نزد سلطان ياد كن )

يوسف آن قدر در زندان ناله و گريه كرد كه اهل زندان به تنگ آمدند، بنا شد يک روز گريه

كند و يک روز آرام بگيرد.

منبع:نمونه معارف ج3 ص ۲۸۰/ لئالی الاخبار ص ۹۲

 

 

 

داستان اخلاقی (حضرت یوسف ع)

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *