داستانک سیب گلو از هوشنگ بهداروند

پربازدیدترین این هفته:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

امروز با شما کاربران عزیز سایت 8a8.ir هستیم با داستانک سیب گلو از هوشنگ بهداروند

 

سیب گلو

پدر بزرگ در تختخواب برای نوه اش ، قصه می خواند.

دخترک روی استخوان گلوی پدربزرگ که مرتب بالا و پایین می رفت،

دست گذاشت و گفت: بابا بزرگ این چیه؟ پیرمرد گفت:

بهش می گن سیب گلو، دخترک گفت: سیب تو گلوت گیر کرده؟

پیرمرد گفت: آره سیبی که قبل اخراج از بهشت خوردم!

منبع:کتاب مترسک مین / هوشنگ بهداروند

 

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *