به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی

پربازدیدترین این هفته:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی

به دور از غم؛ میان جمعی و خوشحال و خندانی

تو از یک آدم بی همدم تنها ؛ چه میدانی؟!

اگر چه تلخ میگویی و دورم میکنی ؛ اما ؟!

به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی

به هر کس میرسم ؛نام تو را با ذوق میگویم .. !

شبیه اولین تکلیف ؛ یک طفل دبستانی !!!

چه رازی عشق دارد با خودش تا حرف قلبت را

نمیگویی ، پشیمانی ،و میگویی و پریشانی؟!

کسی که عزم رفتن کرده ؛ با منت نمی ماند

نمیگویم بمانی ! چون که میدانم نمی مانی !

خیال خام من این بود ؛ پنهانت کنم ؛ اما؟!

نمیدانم چرا از پشت هر شعرم نمایانی ؟!

شاعر: سید تقی سیدی

 

 

به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *