امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با اصول بنیادین هنر آبستره
اصول بنیادین هنر آبستره
مارسلین پلینت”[1] در کتابی با عنوان
«نکتههایی کوتاه درباره سوژه در نقاشی»
به مقالهای از “الکساندر کوژو”[2] به نام نقاشی
کامل و مطلق (1936)، اشاره کرده و مینویسد:
«بدین ترتیب کوژو به واژههای نقاشی فیگوراتیو /
نقاشی آبستره پرداخته و نتیجه میگیرد که
عبارات مناسبی برای نامیدن این نوع نقاشیها
انتخاب نشده است و باید آنها را تغییر داد.» (بورداس،1378، 115)
پلینت نقاشی بازنما را به جای نقاشی آبستره
و سابژکتیو و نقاشی نابازنما را به جای نقاشی غیر
فیگوراتیو، تجریدی و ابژکتیو پیشنهاد میکند.
[1] ـ M.PLEYNET
[2] ـ A.KOJEVE
1.روحانیت در هنر آبستره
فصل مشترک میان هنر و فلسفه، پرسش از هستی و
دعوت انسان به اندیشیدن است. فلسفه به مثابه
پرسش از هستی و اندیشیدن درباره هستی،
انسان و وضعیت او در جهان، رویکرد منحصر به فردی
برای مطالعه هنر دارد. هنر با نشان دادن رویدادها و
وضعیتهایی که ارتباط انسان با خود، خدا، دیگری و
جهان را شکل میدهند، اندیشههای فلسفی را به
گونهای ملموس مجسم مینماید. ذکر این نکته حائز
اهمیت است که ارتباط میان فلسفه و هنر، ارتباطی
یکسویه نیست. همانگونه که فلسفه میتواند اندیشهها
و لحظههای نابی را در هنر بیابد، هنر نیز میتواند فلسفه
را بر آن دارد که به خود و پرسشهایش از راههای جدیدتری بیندیشد.
بدین ترتیب نمیتوان هنر را تنها وسیلهای کمک آموزشی
در کلاسهای فلسفه دید، بلکه راهی مؤثر و نوین برای
اندیشیدن است. اگر تغییر از شیوهای به شیوه دیگر را
حرکتی تدریجی در نظر بگیریم، آن وقت میتوان گفت که
آبستره، جهشی به آن سوی این حرکت بطنی و ظهور
تفکری فراتر از حرکت مادی در هنر نقاشی است و
میتوان آن را تولد معنویت در هنر نامید. هنرمندان
مستعد به دنبال افرادی با علایق مشترک بودند و
نمودارها و متون را از منابع روحانی اصلی مطالعه میکردند.