گریه ام بی ثمر است اثری از فاطمه. ش(شباهنگ)
از میان قطرات آشکار و نهان تو را می نگرم. ای همیشه سبز! ای موج
صخره های نیاز. آنگاه که در سکوت نغمه سرای این دشت فراخ گم میشوم،
لحظه رسیدن تو در ذهنم، شعلهای از آتش فراق میاندازد. کاروان عشق در
راه است و من باز جامانده ام. رؤیای عشق من در هیاهوی این بیابان خاک
گرفته مانده است. شاید هم سرابی بیش نیست. خلوتگاه من بی تو رنگ
خون گرفته است و من زندگیم را در امواج اشک هایم سپری میکنم. شاید
روزی از این صدای گنگ آوایی برخیزد. و یا شاید هم اینها رؤیائیست دست
نایافتنی. ای فانوس تاریکی هایم! اشک من بر ساحل جزیره ی مِهر تو لنگر
انداخته و پِی تو تا بینهایت در راه است. کاش منتظرش می ماندی. ویران
کاخ دلم منتظر سپیدی رخ روشن توست تا بیایی و او را با خود همراه
سازی. تو از مرز هستی گذشته ای و من پشت حصار سرد و نمناک عشق تو ،
برهنه از جامه ی مهر تنها مانده ام. من منتظرت میمانم و هق هق گریه هایم
را بر خود میریزم تا بیایی. معبود من! شاید این آخرین بار است که با تو
سخن میگویم. شاید دیگر گریه ام بی ثمر است…
گریه ام بی ثمر است اثری از فاطمه. ش(شباهنگ)