داستان های اخلاقی ( ترس از آخرت)
امام علی علیه السلام می گوید: برادرم عقیل را دیدم که به شدّت فقیر شده بود و از من
درخواست کرد که یک من از گندم های شما را به او بدهم. کودکانش را دیدم که از
گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگ آن ها در اثر فقر دگرگون شده بود، گویا صورتشان بانیل
رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد و خواسته خود را چندین بار تکرار نمود. من هم به
او گوش فرا دادم، گمان کرد که من دینم را به او می فروشم و به دنبال خواسته او میروم
و از راه و رسم خود فاصله می گیرم. آهنی را در آتش گرم کردم و آن را به بدنش
نزدیک کردم تا از آن عبرت گیرد که ناله ای چون ناله بیمارانی که از شدّت درد می نالند
سر داد و نزدیک بود، که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! زنان سوگمند در عزای
تو بگریند از آهن تفتیده ای که انسان گرم کرده است ناله می کنی! امّا مرا به سوی
آتشی می کشانی که خداوند جبار از روی غضبش آن را برافروخته است؟ تو از این آزار
ناله می کنی امّا من از آتش سوزان الهی ناله نزنم.
منبع:نهج البلاغه، خطبه 224
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
اَلْخَشْیهُ مِنْ عَذابِ اللَّهِ شیمَهُ الْمُتَّقینَ.
ترس از عذاب خداوند شیوه پرهیزکاران است.
منبع: قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری ، ص 84
داستان های اخلاقی ( ترس از آخرت)