داستان اخلاقی (پشیمانی از گناه)
روزی امام کاظم علیه السلام از کوچه های بغداد عبور می کرد، که گذر او به خانه «بُشْر»
افتاد. وقتی از جلوی منزل او می گذشت، صدای رقص و ساز و آواز حرام از منزل او بلند
بود. در همان حال کنیزی که خاکروبه در دست داشت از منزل بشر بیرون آمد تا آن ها را
بیرون بریزد.امام کاظم علیه السلام به آن کنیز فرمود: صاحب این خانه آزاد است یابنده
می باشد؟کنیز گفت: آزاد است.امام علیه السلام فرمود: راست گفتی اگر بنده بود از
مولای خود می ترسید.
وقتی کنیز به داخل خانه برگشت، آقای او «بشر» بر سر سفره شراب نشسته بود،
پرسید چرا دیر آمدی؟کنیز در پاسخ، گفتگوی خود را با امام کاظم علیه السلام برای او نقل
کرد.بشر با پای برهنه بیرون دوید و به خدمت امام علیه السلام رسید و عذرخواهی و گریه
کرد و اظهار شرمندگی نمود و به دست آن حضرت توبه کرد. و دیگر به گناه نزدیک نشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کسی که توبه کند خداوند او را می بخشاید و به اعضا و
جوارح او امر می شود که گناهش را بپوشانند و به قطعه هایی از زمین که در آن ها گناه
کرده است امر می شود که گناه او را کتمان کنند و فرشتگان نویسنده اعمال گناه او
رافراموش کنند.
منبع:بحارالانوار، ج 6 ، ص 28.
منبع:قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری ، ص 81
داستان اخلاقی (پشیمانی از گناه)