داستان اخلاقی (از ماست که بر ماست)

پربازدیدترین این هفته:

اشتراک گذاری این مطلب:

فهرست مطالب:

داستان اخلاقی (از ماست که بر ماست)

به یك بزرگی گفتند بچه ی شما بی ادب است.

گفت: چه كرده است؟

گفتند: سقایی، مشك آبی روی دوشش بود و می رفت، بچه ی شما یك سوزن به مشك

آب فرو كرد و این آب هایش خالی شد. آن بزرگ : خیلی ناراحت شد، رفت به همسرش

گفت، همسر شروع كرد به منقلب شدن و گفت: باید اینطور باشد، گفت: چرا؟

گفت: من وقتی حامله بودم، از كنار درخت اناری گذشتم، انار مردم بود. دهنم پر آب شد،

یك سوزن در انار فرو كردم و از این سوراخ آب انار را خوردم. آن آب انار خلافی كه خوردم،

باید. . .

من سوزن به انار زدم، باید بچه ام به مشك سوزن بزند

منبع:حجت ااسلام قرائتي در برنامه درسهايي از قرآن ۰۴/ ۰۷/ ۸۷

 

اینجا می تونی سوالاتت رو بپرسی یا نظرت رو با ما در میون بگذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *