امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک حنای شهادت از هوشنگ بهداروند
حنای شهادت
مادر می خواست این بار، با باقیماندۀ ظرف حنای خشک نشدۀ چند روز قبل دامادیت که کم روییت، اجازه نداده بود به دست هایت بگذارند دوباره دست هایت را حنا ببندد، اما تو چون سرورت ابوالفضل العباس (ع) بی دست برگشته بودی
منبع: کتاب مترسک مین / هوشنگ بهداروند