pedestrian – عابر پیاده – عابر
the police say it is urgent that pedestrians stay on the sidewalk
پلیس می گوید ضروری است که عابران پیاده در پیاده روها بمانند
glance – نظری انداختن – نگاهی سریع کردن – نگاهی انداختن
i took one glance at the wretched animal and turned away
نگاهی اجمالی به حیوان بیچاره انداختم و رد شدم
budget – بودجه – حساب دخل و خرج – هزینه
we had to decrease the budget this year because our club is broke
ما مجبور بودیم بودجه را کاهش دهیم زیرا امسال باشگاه ما کم پول است
nimble – چابک – فرز – تند و تیز – چالاک – ماهر
the nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief
افسر پلیس چابک و زرنگ از روی حصار پرید تا دزد اتومبیل را تعقیب کند
manipulate – خوب استفاده کردن – کنترل کردن – انگولک کردن
scientists must know how to manipulate their microscopes
دانشمندان باید بدانند چطور میکروسکوپهای خود را بکار ببرند
reckless – بی احتیاط – بی ملاحظه – بی فکر – بی توجه
the reckless smoker ignited the entire forest
شخص سیگاری بی دقت تمام جنگل را به آتش کشاند
horrid – وحشتناک – ترسناک – مخوف – بد – مزخرف – افتضاح
janey avoided staring at the horrid man’s face
جینی از نگاه کردن به چهره ی مرد ترسناک اجتناب کرد
rave – عربده سر دادن – داد و بیداد کردن – هذیان گفتن
sadie was confident that mr. stebbe would rave about her essay
سادی مطمئن بود که آقای استب در مورد مقاله اش زبان به تحسین خواهد گشود
economical – صرفه جو – مقتصد – اقتصادی – مقرون به صرفه
i find it economical to shop in the large supermarkets
من متوجه شدم که خرید از سوپر مارکت های بزرگ مقرون به صرفه است
lubricate – روغن زدن به – روغن کاری کردن – گریس کاری کردن
the bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week
چرخ های برزگ قطار باید هر هفته روغن کاری شوند
ingenious – مبتکر – خلاق – باهوش – ماهر
bernie devised an ingenious plan to cheat on his income tax
برنی نقشه ی مبتکرانه ای را طراحی کرد تا در مالیات بر درآمدش تقلب کند
harvest – درو – خرمن – محصول – برداشت محصول – چیدن
this year’s harvest was adequate to feed all our people
برداشت امسال برای تغذیه ی تمام جمعیت ما کافی بود
abundant – فراوان – بسیار – زیاد – وافر
it is urgent that hospital have an abundant supply of blood
ضروری است که بیمارستان ذخیره خون فراوان داشته باشد
uneasy – معذب – ناراحت – نا آرام – پریشان – آشفته
the treasurer was uneasy about the company’s budget
خزانه دار نگران بودجه ی شرکت بود
calculate – حساب کردن – محاسبه کردن – شمردن – تخمین زدن
i used an abacus to calculate my average
از یک چرتکه برای محاسبه معدلم استفاده کردم
absorb – جذب کردن – به خود گرفتن – جلب کردن – مجذوب کردن
the sponge absorbed the beer which had leaked from the keg
اسفنج آبجویی را که از بشکه چکیده بود به خود جذب کرد
estimate – تخمین – برآورد
i try to avoid making estimates on things i know nothing about
سعی می کنم از ارزیابی در مورد چیزهایی که درباره آنها چیزی نمی دانم اجتناب کنم
morsel – ذره – ریزه – خرده – لقمه
suzanne was reluctant to try even a morsel of the lobster
سوزان مایل نبود حتی یک لقمه از گوشت خرچنگ را امتحان کند
quota – سهمیه – سهم – قسمت
the company revealed a quota of jobs reserved for college students
شرکت سهمیه مشاغلی را که برای دانشجویان کنار گذاشته بود اعلام نمود
threat – خطر – تهدید – مایه ی خطر – هشدار – ارعاب
there is always the horrid threat that my job will be abolished
همیشه این تهدید وحشتناک وجود دارد که شغلم منسوخ خواهد شد
ban – ممنوع کردن – تحریم کردن – قدغن کردن – منع کردن
i want to ban all outsiders from our discussion on security
می خواهم تمامی افراد متفرقه را از بحث پیرامون امنیت منع کنم
panic – ترس – وحشت – هراس – وحشت زده کردن – ترساندن
the source of panic in the crowd was a man with a gun
منشا وحشت در میان جمع فردی با یک اسلحه بود
appropriate – مناسب – درخور – فراخور – مقتضی – سزاوار
the lawn was an appropriate setting for eileen’s wedding
چمن زار مکان مناسبی برای ازدواج الین بود
emerge – بیرون آمدن – درآمدن – خارج شدن – ظاهر شدن
what emerged from the bottle was a blend of fruit juices
آنچه از بطری بیرون آمد مخلوطی از آب میوه ها بود
jagged – دندانه دندانه – دندانه دار – نا صاف – نا هموار
being reckless , rudy didn’t watch out for the jagged steel
چون رودی بی پروا بود مراقب فولاد لبه تیز نبود
linger – ماندن – فس فس کردن – معطل کردن
the odor didn’t vanish but lingered on for weeks
بو محو نشد بلکه برای هفته ها باقی ماند
ambush – کمینگاه – کمین – تله – دام – حمله غافلگیرانه
general taylor raved about the ingenious ambush he planned
ژنرال تیلور کمین مبتکرانه ای را که طرح ریزی کرده بود تحسین کرد
crafty – حیله گر – حقه باز – مکار – موذی – زیرک – زرنگ
the indians did not fail for the crafty ambush
سرخپوستان در کمین زیرکانه گیر نیفتادند
defiant – گستاخانه – جسورانه – مبارزه جویانه – معترضانه
defiant of everyone , the addict refused to be helped
شخص معتاد سرسختانه از اینکه به او کمک شود ممانعت کرد
vigor – قدرت – نیرو – توان – بنیه – زورمندی – شور – حرارت
having a great deal of vigor , jason was able to excel in all sports
چون جاسون قدرت زیادی داشت توانست در تمامی ورزشها برتری یابد
perish – به هلاکت رسیدن – تلف شدن – از میان رفتن
custer and all his men perished at the little big horn
کاستر و تمامی افرادش در لیتل بیگ هورن نابود شدند
fragile – شکستنی – شکننده – ظریف – نازک – سست
the expensive glassware is very fragile
ظروف شیشه ای گران قیمت بسیار شکننده هستند
captive – اسیر – در بند – گرفتار – زندانی – محبوس – شیفته
until the sheriff got them out , the two boys were held captive in the barn
قبل از آنکه کلانتر آن دو پسر را آزاد کند آنها در طویله زندانی بودند
prosper – موفق شدن – رونق گرفتن – پیشرفت داشتن
the annual report showed that the new business was prospering
گزارش سالانه نشان می داد که موسسه ی تجاری در حال رونق بود
devour – بلعیدن – با ولع خوردن – خوردن
it was a horrid sight to see the lion devour the lamb
دیدن شیر در حال بلعیدن گوسفند منظره ی ترسناکی بود
trifle – مقدار جزئی – مقدار ناچیز – اندک – یک ذره
i ate a trifle for dinner rather than a vast meal
به جای غذای مفصل غذای مختصری خوردم
architect – مهندس معمار – آرشیتکت – طراح
general eisenhower was the architect of victory over the nazis in world war II
در جنگ جهانی دوم ژنرال آیزون هاور طراح پیروزی علیه نازیها بود
matrimony – زندگی زناشویی – ازدواج – عقد ازدواج
some bachelors find it very difficult to give up their freedom for the blessings of matrimony
برای بعضی از مردان مجرد مشکل است که به خاطر موهبات زندگی زناشویی از آزادی خود دست بردارند
baggage – بار – اثاثیه – وسایل سفر – تجهیزات – سازوبرگ
the modern army cannot afford to be slowed up with heavy baggage
ارتش مدرن نباید با حمل تجهیزات سنگین نظامی از سرعت خود بکاهد
squander – تلف کردن – هدر رفتن – بر باد دادن
do not squander your money by buying what you cannot use
پول هایتان را با خرید آنچه که استفاده نمی کنید هدر ندهید
abroad – به خارج – در خارج – از خارج – همه جا – شایع
the news of the president’s illness spread abroad
خبر بیماری رئیس جمهور در همه جا پخش شد
fugitive – فراری – آواره – متواری – پناهنده
the fugitives from the unsuccessful revolution were captured
فراری های انقلاب ناموفق اسیر شدند
calamity – مصیبت – بلا – فاجعه
failure in one test should not be regarded as a calamity
شکست در یک امتحان را نباید یک فاجعه تلقی کرد
pauper – فقر – مسکین – تهیدست – بینوا
the richest man is a pauper if he has no friends
ثروتمندترین انسان اگر دوستی نداشته باشد بیچاره است
envy – حسادت – حسودی – حسرت
my parents taught me not to envy anyone else’s wealth
والدینم به من آموختند که هرگز به ثروت کس دیگری حسادت نکنم
collapse – فروریزی – ویرانی – خراب شدن – فرو ریختن
a heavy flood caused the bridge to collapse
سیلابی سهمگین باعث شد پل فرو ریزد
prosecute – تحت تعقیب قرار دادن – تحت پیگرد قانونی
drunken drivers should be prosecuted
رانندگان مست باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرند
bigamy – دو همسری – دو زنی – دو شوهری
some people look upon bigamy as double trouble
برخی از افراد به دو زنی به عنوان مشکل مضاعف نگاه می کنند
possible – ممکن – میسر – شدنی – امکان – مقدور – محتمل
call me tomorrow evening if possible
اگر مقدور است فردا شب به من زنگ بزن
compel – مجبور کردن – وادار کردن
heavy floods compelled us to stop
سیلاب های شدید ما را مجبور به توقف کرد
awkward – دستپاچه – دست و پا چلفتی – ناجور – بد دست
slow down because this is an awkward corner to turn
از سرعت خود بکاهید زیرا این گوشه برای پیچیدن ناجور است
venture – کار مخاطره آمیز – خطر – ریسک – ریسک کردن
medics venture their lives to save wounded soldiers
پزشکان جانشان را برای نجات سربازان مجروح به مخاطره می اندازند
awesome – ترس آور – مهیب – ترسناک – وحشتناک – محشر
the atom bomb is an awesome achievement for mankind
بمب اتم برای بشریت دستاورد وحشتناکی است
guide – راهنما – بلد – الگو – هدایت کردن