شعر زیبای باد ھا از علی احمد فایز

شعر زیبای باد ھا از علی احمد فایز   بادها ای باد ھاچی زمزمه ی راز ميكنيد ھرشب فضای تنگ دلم باز ميكنيد در فصل ھای بی رمق زندگی من تنھا ترين بھار نو آغاز ميكنيد مستی و شور وزمزمه ی خاطرات من دريك سكوت سرد شب ابراز ميكنيد وقتی كه بغض ھای گره خورده […]

نغمه ی شادی

نغمه ی شادی فصل غصه سر رسيده و خيمه ي سياه شب بر چهره ي زمين گسترده شده بود و همكنون روز، جانشين عكس خويش است. بيا شاد باشيم دنيا ارزش آنرا ندارد كه كلي غم و غصه را در كوله باري از خاطره اده و خسته و آشفته راه پر پيچ و خم زندگي […]

شکوه مهربانی

شکوه مهربانی ساحل دريا، بي رنگ شده، سرخي غروب، ديگر سرخي زيبايي نيست؛ نيلي آسمان، از شمايل افتاده و سبزي و طروات بهار وهزار رنگ خزان حرف و موضوع كتاب هاست؛ اين داستان حقيقت است و اين داستان چقدر كوتاه وگوياست. در اشك تو مقدار نفس كشيدنم نمودار مي شود ودر جوان ترين دقايق زندگي، […]

شعر و غزل کلیشه کن خون مرا به شیشه کن

شعر و غزل کلیشه کن خون مرا به شیشه کن شعر و غزل کلیشه کن خون مرا به شیشه کن قافیه ساز من بیا نغمه ي ساز من بیا عشق مرا شراره کن حرف مرا ترانه کن شور و امید من بیا صبح سپید من بیا قلب مرا نشانه کن روح مرا روانه کن ماه […]

شب است و شور عشق را باز در تو میبینم

شب است و شور عشق را باز در تو میبینم شب است و شور عشق را باز در تو میبینم بیدار شو به دادم برس هیولاي غمگینم منتظر، چشم به راه زیر درخت بید میشینم تا از نهان پیدا شوي، بازگردي هیولاي غمگینم دگر سکس و شب و ماه و زنو زیبا نمیبینم فقط تو […]

میگذرم از واژه ها تا تو بهتر بتونی نگاهمو ببینی

میگذرم از واژه ها تا تو بهتر بتونی نگاهمو ببینی میگذرم از واژه ها تا تو بهتر بتونی نگاهمو ببینی جوري بهت زل میزنم انگاري که تنها زن زمینی سست میشم، بی کیفیت مثل جنساي چینی به خودم میگم که تو انگاري که تنها زن زمینی گوش میدم به صحبتات، صحبتاي فرشته ي زمینی آره […]

قصه ي اندوه تلخم قصه ي قلب هراسان

قصه ي اندوه تلخم قصه ي قلب هراسان بشنو اي جان جانان تا بگویم قصه ي آن قصه ي اندوه تلخم قصه ي قلب هراسان قصه ي ماه شبامو، قصه ي ثانیه هامو قصه ي مرد شتابان، قصه ي من توي زندان بشنو از روزاي دور و لحظه هاي پر غرورو بشنو از روزاي سردم،نفساي […]

شعر در جدال با خویشتن از قاسم قره داغی

شعر در جدال با خویشتن از قاسم قره داغی در جدال با خویشتن دیده بگشا که من از خویشتن عریان شده ام کنده ام کوه و به مقصود تو قربان شده ام خط و خودکار چو موی تو پراکنده و من در مضامین ادب شعر پریشان شده ام بر تمنای بت روی تو ایمانم رفت […]

غزل قصه ی عشق از احمد خدادادی دهکردی

غزل قصه ی عشق از احمد خدادادی دهکردی قصه ی عشق من و او چه حکایت هاداشت غم دوری نگارم چه روایت ها داشت از ازل نور جمالش به خیالم افتاد نتوانم که بگویم چه عنایت ها داشت گر چه من عاشق اوهستم وخواهم بودن دولتش بر من بیچاره حمایت ها داشت من که بعد […]

شعر حکایت از احمد خدادادی دهکردی

شعر حکایت از احمد خدادادی دهکردی آن دلبر سیمین بر معبود تو هستی زیبا و دلارامی و مسعود تو هستی هستی بوجود آمده از خواستن تو آنی که زقبل ازهمه کس بود تو هستی روزی ده و بخشنده و غفار تویی تو هم مالک وهم ظاهر و محمود تو هستی در مسجد و در دیر […]