اگر فقرا نبودند توانگران سزاوار بهشت نمی گشتند

اگر فقرا نبودند توانگران سزاوار بهشت نمی گشتند   اگر فقرا نبودند توانگران سزاوار بهشت نمی گشتند… مرد ثروتمندی با لباس پاکیزه ای به محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و نزدیک او نشست. آن گاه مرد تنگدستی با جامه های چرکین وارد شد و کنار مرد ثروتمند نشست، به طوری که بخشی […]

داستانک تنهایی آدم ها از هوشنگ بهداروند

داستانک تنهایی آدم ها از هوشنگ بهداروند تنهایی آدم ها دخترک از معلم پرسید: تنهایی آدم ها از کجا شروع میشه؟ معلم گفت: از قبر. دانش آموز با خنده گفت: دنیا چه قبرستان بزرگیه.   منبع: کتاب مترسک مین     داستانک تنهایی آدم ها از هوشنگ بهداروند

داستانک سُرنگ زندگی از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک سُرنگ زندگی از هوشنگ بهداروند   سُرنگ زندگی زن، سُرنگ خالی شده از غذای شوهرش را کنار کاسه گذاشت. دخترک با سُرنگی که با آن آب خمیر به جوجه اش داده بود، وارد اتاق شد: « مامان جون! می ذاری من به بابا غذا بدم، قول می […]

داستانک دریا کنار از هوشنگ بهداروند

امروز با شما هستیم با معرفی داستانک دریا کنار از هوشنگ بهداروند   دریا کنار موج که می آید، پدر عربی می رقصد ما بندری می لرزیم. و مادر تا صبح با آهنگ «دریا کنار» کنار دریا می ماند! مثل همیشه، همسایه ها از دریا کنار ما به تنگ آمده اند و ما از دریای […]

داستانک بشقاب پرنده از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک بشقاب پرنده از هوشنگ بهداروند   بشقاب پرنده بشقاب های مادر، پرنده می شوند، وقتی موج های پدر، رنگین کمانی از قرص را به بازی می گیرد! موج های پدر، سرویس چینی جدید سفارش داده اند باید برای خرید جهیزیه مادر دستی بالا زد! منبع: مترسک مین […]

مشکل از ماست که او را نمی بینیم

مشکل از ماست که او را نمی بینیم امروز با شما کاربران عزیز سایت 8a8.ir هستیم با دلنوشته ای در مورد امام زمان عج در این زمانه ای که سکوت به جان همه افتاده است و کسی سراغی از عشق نمی گیرد چگونه ما آماده ی پذیرش عشق هستیم؟ عشق صدای ما را می شنود، […]

داستانک استاد بزرگ از هوشنگ بهداروند

امروز با شما هستیم با داستانک استاد بزرگ از هوشنگ بهداروند   استاد بزرگ پیرمرد ژنده پوش بخاطر سر و وضع نامرتبش، برای شرکت در همایش با اعتراض شدید مردم مواجه شد. آن روز همایش به دلیل عدم حضور استاد بزرگ نقاشی برگزار نشد اما هیچ کس نفهمید پیرمرد ژنده پوش، همان استاد بزرگ نقاشی بود […]

داستانک حکم تخلیه از هوشنگ بهداروند

داستانک حکم تخلیه از هوشنگ بهداروند امروز با شما عزیزان سایت 8a8.ir هستیم با داستانک حکم تخلیه از هوشنگ بهداروند   حکم تخلیه دکترها نتوانستند برای ترکش های قلب پدر، حکم تخلیه بگیرند. پدر تنها صاحبخانه ای ست که مستاجرها، جوابش کردهاند (برگزیده جشنواره پایتخت پنجره ها) منبع: کتاب مترسک مین

داستانک بعد از جنگ از هوشنگ بهداروند

  بعد از جنگ بعد از جنگ، پدر هر لحظه، روی موجی بود او رادیو شده بود، تنها، هیچ کس به حرف او گوش نمی داد! (برگزیده جشنواره پایتخت پنجره ها)   منبع: کتاب مترسک مین / هوشنگ بهداروند

داستانک بهانۀ شکلات از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک بهانۀ شکلات از هوشنگ بهداروند   بهانۀ شکلات مرد با پالتوی دراز و کلاه شاپو با تلفن همراهش آهسته گفت: سریع شکلات پیچش کنید. کمی آن طرف تر، پسرک همراه پدرش، بهانۀ شکلات گرفت.   منبع:کتاب مترسک مین / هوشنگ بهداروند