به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی
به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی به دور از غم؛ میان جمعی و خوشحال و خندانی تو از
به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی به دور از غم؛ میان جمعی و خوشحال و خندانی تو از
گریه ام بی ثمر است اثری از فاطمه. ش(شباهنگ) از میان قطرات آشکار و نهان تو را می نگرم. ای
شعر مظلومِ جاهل از محمود کیانوش آن بینوا پرنده، در بارگاهِ طوفان خوش آشیان گرفته، سر از غرور و شادی
شعر گُلِ ختمی از محمود کیانوش یک گُلِ ختمیِ قرمز آنجا می بینم؛ خواهرم می گوید: راستی، دیشب چه هوایی
شعر زیبای خاکستر تفکر از علی احمد فایز خاکستر تفکر خاك گل مرده ی كنج كليسا شدم پيكر خون
شعر زیبای باد ھا از علی احمد فایز بادها ای باد ھاچی زمزمه ی راز ميكنيد ھرشب فضای تنگ
نغمه ی شادی فصل غصه سر رسيده و خيمه ي سياه شب بر چهره ي زمين گسترده شده بود و
شکوه مهربانی ساحل دريا، بي رنگ شده، سرخي غروب، ديگر سرخي زيبايي نيست؛ نيلي آسمان، از شمايل افتاده و سبزي
شعر و غزل کلیشه کن خون مرا به شیشه کن شعر و غزل کلیشه کن خون مرا به شیشه کن
شب است و شور عشق را باز در تو میبینم شب است و شور عشق را باز در تو میبینم
تولید محتوای هدفمند با تضمین بازگشت وجه در صورت عدم ایجاد ورودی
تماس بگیرید: 0912-064-7344