دو فصل است تقویم دلتنگی ام از سعید بیابانکی

دو فصل است تقویم دلتنگی ام از سعید بیابانکی خوشم با شمیم بهاری که نیست غباری که هست و سواری که نیست به دنبال این ردّ خون آمدم  پی دانه های اناری که نیست مگردید بیهوده ای همرهان  به دنبال آیینه داری که نیست به کف سنگ دارم ولی می دوم  پی شیشه های قطاری […]

ای آسمان من که سراسر ستاره ای از سعید بیابانکی

ای آسمان من که سراسر ستاره ای از سعید بیابانکی ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت بر سینه می فشارمت، اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره ای تا صبح می شمارمت، اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می گذارمت، اما ندارمت می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت […]

تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد

تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است همین یقین فروخفته در گمان شعر است همین که اشک من و تو را درآورده است همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است همین که می رود از دست شهر، دست به دست همین شقایق بی نام […]

تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری از سعید بیابانکی

تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری از سعید بیابانکی مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم […]

بیهوده به سرمه چشم داری از فاضل نظری

بیهوده به سرمه چشم داری از فاضل نظری شیداتر از این شدن چگونه؟ رسواتر از این شدن چگونه؟ بیهوده به سرمه چشم داری زیباتر از این شدن چگونه؟ من پلک به دیدن تو بستم بیناتر از این شدن چگونه؟ پنهان شده در تمام ذرات پیدا تر از این شدن چگونه؟ ای با همه مثل سایه […]

دیوار به آیینه و آیینه به دیوار از فاضل نظری

دیوار به آیینه و آیینه به دیوار از فاضل نظری از شوق تماشای شب چشم تو سرشار آیینه به دست آمده ام بر سر بازار هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست یادآوری خاطره ی بوسه ی دیدار روزی که شکست آینه با گریه چه می گفت دیوار به آیینه و آیینه به […]

تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است

تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است این آتش از هر سر که بر خیزد تماشایی است دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است زیبای من ! روزی که رفتی با خودم گفتم چیزی که دیگر بر نخواهد گشت، زیبایی […]

بلند حرف بزن،گوش شهر سنگین است

بلند حرف بزن،گوش شهر سنگین است هنوز گر چه صدایت غریب و غمگین است بلند حرف بزن،گوش شهر سنگین است بلند حرف بزن ماه بی قرینه،ولی مراقب سخنت باش،شب خبرچین است مراقب سخنت باش و کم بگو از عشق شنیده ام که مجازات عشق سنگین است اگر به نام تو دستی به آسمان برخاست گمان […]

از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را

از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را دوست دارم جستجو در جنگل موی تـو را از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را دخـتر زیـبای جنگل های آرام شمال ! از کـجا آورده دست باد گیسوی تو را ؟ آستینت را که بـالا داده بودی دیـده انـد خلق ، رد […]

ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند؟

ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند؟ مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده شده‌ام بی‌رمق و غم‌زده و تا خورده اخم کن، زخم بزن، تلخ بگو، سر بشکن قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند؟ بس که آب و نمک از سفره‌ی دریا خورده عشق، داغ […]