دیوار به آیینه و آیینه به دیوار از فاضل نظری
دیوار به آیینه و آیینه به دیوار از فاضل نظری از شوق تماشای شب چشم تو سرشار آیینه به دست
دیوار به آیینه و آیینه به دیوار از فاضل نظری از شوق تماشای شب چشم تو سرشار آیینه به دست
تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است این آتش از هر سر که
بلند حرف بزن،گوش شهر سنگین است هنوز گر چه صدایت غریب و غمگین است بلند حرف بزن،گوش شهر سنگین است
از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را دوست دارم جستجو در جنگل موی تـو را از خدا
ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند؟ مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده شدهام بیرمق و غمزده و تا خورده
به چشمانت نمی آید که قلبی را برنجانی به دور از غم؛ میان جمعی و خوشحال و خندانی تو از
گریه ام بی ثمر است اثری از فاطمه. ش(شباهنگ) از میان قطرات آشکار و نهان تو را می نگرم. ای
شعر مظلومِ جاهل از محمود کیانوش آن بینوا پرنده، در بارگاهِ طوفان خوش آشیان گرفته، سر از غرور و شادی
شعر گُلِ ختمی از محمود کیانوش یک گُلِ ختمیِ قرمز آنجا می بینم؛ خواهرم می گوید: راستی، دیشب چه هوایی
شعر زیبای خاکستر تفکر از علی احمد فایز خاکستر تفکر خاك گل مرده ی كنج كليسا شدم پيكر خون
تولید محتوای هدفمند با تضمین بازگشت وجه در صورت عدم ایجاد ورودی
تماس بگیرید: 0912-064-7344