متن شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج

از سایت مدیر منتور با ارائه متن شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج با شما خواهیم بود. ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من آسمان تو چه رنگ است امروز؟ آفتابی‌ست هوا؟ یا گرفته‌است هنوز؟ من در این گوشه که از دنیا بیرون است آفتابی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه می‌بینم دیوار است آه این […]

متن شعر پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند

از سایت مدیر منتور با ارائه متن شعر پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند با شما خواهیم بود. پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کند بلبل شوقم هوای نغمه‎خوانی می‎کند همتم تا می‎رود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‎کند بلبلی در سینه می‎نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم […]

متن اربعین آمد و زهراست عزادار حسین

با ارائه متن اربعین آمد و زهراست عزادار حسین با شما هستیم. اربعین آمد و زهراست عزادار حسین آمده زینب مظلومه به دیدار حسین کاروان اسرا از ره شام آمده اند تا ببوسند همه تربت خونبار حسین هر اسیری به بغل قبر شهیدی گیرد شود از دیده ی خونبار گوهر بار حسین آمد از راه […]

متن شعر اربعین کرببلای همه را امضا کن

با ارائه متن شعر اربعین کرببلای همه را امضا کن، با شما خواهیم بود.   تا خدایی خدا! در دل و‌جان است حسین… ما پناهنده به اوییم امان است حسین یک حسین گفتم و غم‌ها همه از یادم رفت همه دلخوشی ما ز جهان است حسین   بیشتر از خود ما غصه ما را خورده […]

شعری زیبا از حمیدرضا برقعی در مورد حضرت فاطمه (س)

شعری زیبا از حمیدرضا برقعی در مورد حضرت فاطمه (س) «بخشی از نوسروده فاطمی» زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمی‌تر که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفته‌ست نخستین زن […]

بیا صاحب عزای فاطمیه

بیا صاحب عزای فاطمیه دلم از روضه های فاطمیه گرفته در هوای فاطمیه بیا ای التیام روی نیلی بیا صاحب عزای فاطمیه اللهم عجل لولیک الفرج     بیا صاحب عزای فاطمیه

وقتی منزه گشته خاک از سجده هايت از حمیدرضا برقعی

وقتی منزه گشته خاک از سجده هايت از حمیدرضا برقعی گل های عالم را معطر كرده بويت ای آن كه می گردد زمين در جست و جويت يادش بخير آن روزها ريحان به ريحان می چيد پيغمبر بهشت از رنگ و بويت سياره ها را در نخی می چیدی آرام می ساختی تسبيحی از خاک […]

من از قبیله ی دلدادگان ِ بی خوابم

من از قبیله ی دلدادگان ِ بی خوابم هر آنچه پای درختانم آب می گیرم فسرده برگی و زردی ، جواب می گیرم من از قبیله ی دلدادگان ِ بی خوابم که دست دلبر خود را به خواب می گیرم امید من به وصالت ، امید آن مردی است که گفت ماهی ِ سرخ از […]

غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟

غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟ این منم ؛ خون جگر از بدِ دوران خورده مرد رندی که رکب های فراوان خورده   ! غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟ فرض کن کوهِ شنی طعنه ی طوفان خورده ! عشق را با چه بسازد ، به کدامین ترفند ، شاعری […]