داستان اخلاقی (کمک به همنوع)
داستان اخلاقی (کمک به همنوع) «مصادف» که یکی از شیعیان امام صادق(ع) است، میگوید: همراه امام(ع) در راه بین مکه و مدینه حرکت میکردیم. به مردی برخوردیم که در پای تنۀ درخت بر زمین افتاده بود و توان برخواستن نداشت. امام (ع) فرمود: بیا تا به سراغ این مرد برویم که میترسم از شدت تشنگی […]
داستان اخلاقی (عدالت خداوند)
داستان اخلاقی (عدالت خداوند) زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت: من بیوه زن […]
داستان اخلاقی (فیل و تصورش)
داستان اخلاقی (فیل و تصورش) کودکی از مسئول سیرکی پرسید: چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است! صاحب فیل گفت: این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب […]
داستان اخلاقی (گفتگوی ابلیس و فرعون)
داستان اخلاقی (گفتگوی ابلیس و فرعون) فرعون از شاهان یاغی و ستمگر مصر بود و ادعای پروردگاری میکرد، روزی ابلیس نزد فرعون آمد، فرعون خوشهای انگور در دست داشت و آن را میخورد، به فرعون گفت: آیا کسی میتواند دانه های این خوشه انگور را به مروارید شاداب تبدیل کند؟ فرعون پاسخ داد: نه ابلیس […]
داستان اخلاقی (زنده شدن پس از مرگ)
داستان اخلاقی (زنده شدن پس از مرگ) از مرحوم آقاميرزا محمود شنيدم كه فرمود در نجف اشرف مرحوم آقا شيخ محمد حسين قمشه اى كه از فضلا و تلاميذ مرحوم سيد مرتضى كشميرى بود مشهور شده بود كه ((از گور گريخته )) و سبب اين شهرت چنانچه از خود آن مرحوم شنيدم اين بود كه […]
صدقه مرگ را به تاخير مى اندازد
صدقه مرگ را به تاخير مى اندازد از آقاى سيد محمد رضوى شنيدم كه فرمودند زمانى كه مرض سختى عارض دائى بزرگوارشان مرحوم آقاى ميرزا ابراهيم محلاتى شد، به طورى كه اطبا از معالجه ايشان اظهار ياءس كردند، امر فرمودند كه مرضشان را به عالم ربانى مرحوم حاج شيخ محمد جواد بيدآبادى كه مورد […]
داستان اخلاقی (مامور الهی)
داستان اخلاقی (مامور الهی) ذوالنّون مصرى نقل كرده است : روزى به دلم افتاد كنار رود نیل بروم . از خانه بیرون رفتم ناگاه عقربى را دیدم كه به سرعت به طرف رودخانه مى رفت با خودم فكر كردم او حتما ماءموریتى دارد بنابر این دنبالش رفتم تا ببینم چه كار مى كند.عقرب به كنار […]
داستان اخلاقی (کار پلید و نیک)
داستان اخلاقی (کار پلید و نیک) پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند …مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت […]
داستان اخلاقی (برگه امتحان)
داستان اخلاقی (برگه امتحان) یک استاد دانشگاه میگفت: یک بار داشتم برگههای امتحان را تصحیح میکردم. به رگهای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا میکنم. تصحیح کردم و 17/5 گرفت. […]
داستان اخلاقی (20 پنی)
داستان اخلاقی (20 پنی) مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند 20 پنی اضافه تر می دهد! می گفت: «چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنی اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر […]