اگر فقرا نبودند توانگران سزاوار بهشت نمی گشتند
اگر فقرا نبودند توانگران سزاوار بهشت نمی گشتند اگر فقرا نبودند توانگران سزاوار بهشت نمی گشتند… مرد ثروتمندی با لباس پاکیزه ای به محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و نزدیک او نشست. آن گاه مرد تنگدستی با جامه های چرکین وارد شد و کنار مرد ثروتمند نشست، به طوری که بخشی […]
وقتی منزه گشته خاک از سجده هايت از حمیدرضا برقعی
وقتی منزه گشته خاک از سجده هايت از حمیدرضا برقعی گل های عالم را معطر كرده بويت ای آن كه می گردد زمين در جست و جويت يادش بخير آن روزها ريحان به ريحان می چيد پيغمبر بهشت از رنگ و بويت سياره ها را در نخی می چیدی آرام می ساختی تسبيحی از خاک […]
من از قبیله ی دلدادگان ِ بی خوابم
من از قبیله ی دلدادگان ِ بی خوابم هر آنچه پای درختانم آب می گیرم فسرده برگی و زردی ، جواب می گیرم من از قبیله ی دلدادگان ِ بی خوابم که دست دلبر خود را به خواب می گیرم امید من به وصالت ، امید آن مردی است که گفت ماهی ِ سرخ از […]
غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟
غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟ این منم ؛ خون جگر از بدِ دوران خورده مرد رندی که رکب های فراوان خورده ! غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟ فرض کن کوهِ شنی طعنه ی طوفان خورده ! عشق را با چه بسازد ، به کدامین ترفند ، شاعری […]
پندانه ای بسیار زیبا جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد
پندانه ای بسیار زیبا جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم […]
هم در خبر دیوانه ام ، هم بی خبر دیوانه ام
هم در خبر دیوانه ام ، هم بی خبر دیوانه ام من که به تشخیص شما ، از هر نظر دیوانه ام طبق خبرها آخرین دیوانه در دیوانه ام دیگر خبرهای شما یک جو نمی ارزد که من هم در خبر دیوانه ام ، هم بی خبر دیوانه ام دیوانه در دیوانه ام خواندیدو خوشحالم […]
فاصله بین من و شهر شما یک وجب است
فاصله بین من و شهر شما یک وجب است گر چه هنگام سفر جاده ها جانکاه اند روی نقشه همه ی فاصله ها کوتاه اند فاصله بین من و شهر شما یک وجب است نقشه ها وقتی از این فاصله ها می کاهند من که از خود خبرم نیست چه قیدی دارم؟ «جمله های خبری» […]
خط های جهان جمله در اشغال تو باشد
خط های جهان جمله در اشغال تو باشد بگذار زمین زیر پر و بال تو باشد خورشید نماینده ی فعال تو باشد بگذار پس از این همه حرافی بی ربط خط های جهان جمله در اشغال تو باشد هر چند خداوند غزل را به بشر داد تا شعر برازنده ی امثال تو باشد اوضاع جهان […]
بر کدامین دوش بگذارم سهند عشق را از سعید بیابانکی
بر کدامین دوش بگذارم سهند عشق را از سعید بیابانکی در فغان آرید نای هفت بند عشق را تا بخوانیم شعر زیبا و بلند عشق را زرد کوه درد سنگین است روی شانه ام بر کدامین دوش بگذارم سهند عشق را مجمر جان مرا از داغ ها لبریز کن تا به رقصی گرم وادارم سپند […]
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است از سعید بیابانکی
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است از سعید بیابانکی به نام عشق که زیباترین سر آغاز است هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است جهان تمام شد و ماهپاره های زمین هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت که عشق حادثه ای خانمان بر […]