با سلام خدمت کاربران هشت آ هشت امروز با بررسی این موضوع که بحرین چگونه از ایران جدا شد با شما خواهیم بود.
قبل از هر چیز بهتر است سابقه تاریخی حاکمیت ایران بر بحرین را مورد بررسی قرار دهیم.
بحرین در دوران سلسله هخامنشی به تصرف ایران درآمد. در زمان اشکانیان عربها در حجاز و بادیه و مکه و یمن سکونت داشتند. آن دسته که در حجاز و بادیه بودند به سبب قحطی به بحرین که در حاکمیت ایران بود رفتند.
ظاهراَ در سال 947 هجری بحرین به تصرف نیروهای عثمانی در آمده بود زیرا در این سال سفیری از ایران برای ملاقات با نایب السلطنه پرتقال در گوآ فرستاده شده بود تا از او برای باز پس گیری بصره و بحرین از دست عمال عثمانی استمداد نماید.
از وقایع مهم سال 1010 هجری برابر با 1602 میلادی قیام مردم بحرین در برابر پرتقالی ها بود . این حرکت اساس فرمانروایی پرتقالی ها را در خلیج فارس متزلزل ساخت.
حکمران جدید بحرین رئیس رکن الدین مسعود، که ناتوانی و زورگویی های پرتقالی ها را در خلیج فارس و سواحل آن می دید به فکر افتاد تا بحرین را از سلطه ی پرتقالی ها برهاند و به همین منظور با یاری مردم و درخواست کمک از یکی از متنفذان فارس به نام خواجه معین الدین فالی به این اقدام دست زد.
خواجه معین الدین نیز از الله وردی خان حکمران فارس درخواست کمک نمود.
والی فارس به عنوان کمک به رکن الدین ولی در باطن به قصد تصرف بحرین سربازان خود را در اختیار خواجه معین الدین گذاشت.
خواجه معین الدین به همراه سربازان و افراد محلی فال و اسیر و مرودشت به بحرین حمله کرده و آن را متصرف شده و حتی رکن الدین مسعود را کشتند.
در سال 1011 هجری برابر با 1603 میلادی نمایندگانی از سوی دربار اسپانیا که در فکر تصرف بحرین و مداخله در جنوب ایران بودند صورت گرفت. اما سرسختی شاه عباس و قاطعیت او تلاش نماینده ی اسپانیا را ناکام گذاشت.
در سال 1027 هجری نیز مجدداَ دولت پرتقال خواستار بندر گمبرون و بحرین شد تا متقابلاَ کشتی های پرتقالی راه تجارت دریایی دولت عثمانی را در دریای سرخ ببندد.
اما باز شاه عباس صریحاَ جواب داده که گمبرون در خاک ایران و متعلق به کشور ایران است و بحرین را هم که خراجگذار پادشاه ایران بود گرفته و به هیچ وجه پس نخواهد داد.
در اواخر قرن 16. میلادی و در زمان شاه صفی آخرین تلاشهای پرتغالی ها برای گرفتن امتیاز از ایران صورت گرفت. آنها از دولت ایران بندر کنگ در شمال شرقی بندر لنگه را جهت دایر کردن قلعه و دارالتجاره و همچنین نیمی از عایدات صید مروارید در بحرین را در مقابل دست کشیدن از تمامی دعاوی پیشین خود نسبت به جزایر و سواحل خلیج فارس خواستار شدند.
این امر همزمان با رقابت شدید هلندی ها و انگلیسی ها در خلیج فارس همراه شد.
شاید بتوان گفت از همین زمان انگلیسی ها تلاش کردند تا با موجًه جلوه دادن فعالیت های خود در خلیج فارس و ایران نفوذ کسب کنند.
اگر چه ابتدا حاکمان صفوی نظر مساعدی به انگلیسی ها نداشتند اما از دوره ی شاه عباس و به کمک رابرت شرلی نمایندگان کمپانی انگلیسی هند شرقی به ایران آمده و برای نخستین بار توانستند سه فرمان از شاه عباس مبنی بر کمک و مساعدت حاکمان جنوب کشور به کشتیهای تجاری انگلیسی در بنادر جنوبی بگیرند.
در جنگهای شاه عباس و پرتقالی ها کمپانی هند شرقی به کمک قوای شاه عباس آمده چرا که پرتقالی ها رقیب جدی تجارت بازرگانان انگلیسی محسوب می شدند . به همین منظور بعد از بیرون راندن پرتقالیها ، انگلیسی ها اجازه یافتند تا در بندر گمبرون تجارتخانه ای برپا نموده و فعالیتهای بازرگانی خود را توسعه دهند .
دراواخر حکومت صفویه خلیج فارس صحنه تاخت و تاز دزدهای دریایی عمان و مسقط شد . در 1720.م/ 1099 اعراب مسقط با استفاده از بروز جنگ های داخلی در ایران تعدادی از جزایر ساحلی ایران و از آن جمله قشم را تصرف کردند ، دولت انگلیس سعی داشت با ایجاد خصومت بین قدرت های منطقه ، از وحدت آنان جلوگیری کند و به تثبیت مواضع خود بپردازد . امّا سرانجام قبیله ای از اعراب ایران به نام « هوله » حکمرانی بحرین را به دست آوردند .
در سال 1735 نادرشاه از نماینده شرکت هند شرقی انگلیس خواست تا چند فروند کشتی در اختیار او قرار دهد تا تسلط ایران بر خلیج فارس را تثبیت کند و در سال1737.م دستور خرید ناوهای کوچکی از هلندی ها و انگلیسی ها را داد و عده ای ملاح را به استخدام در آورد و فرماندهی این ناوگان را به یکی از سرداران خود به نام لطیف خان سپرد و ناوگان دریایی او توانست بحرین را به تصرف خود در آورد و این مجمع الجزایر را از وجود اعراب مسقط و عمان پاک کند .
لطیف خان پس از تصرف بحرین حکومت آن را به ناصر خان آل مذکور سپرد . اگر چه نادر به وسیله ی این ناوگان توانست بر شورشیان عمان و مسقط پیروز شود با این وجود عملیات جنگی وی که همزمان با جنگ های ایران و عثمانی بود ، بدون حصول نتیجه باقی ماند .
اقتدار انگلیسی ها در خلیج فارس و بحرین
با روی کار آمدن کریم خان و تقویت نیروی دریایی ایران به منظور توسعه ی تجارت ، که در اثر دزدی های دریایی و عدم امنیت به خطر افتاده بود ، به موجب فرمانی در سال 1763 م. امتیازاتی در خلیج فارس به انگلیس داده شد .
نماینده بازرگانی انگلیس در خلیج فارس نماینده ای به نام توماس دارن فرد(1) را در رأس هیأتی به شیراز فرستاد و این امر موجب تحکیم موقعیت و بسط نفوذ استعماری آنان گردید و به دنبال این فرمان ، بوشهر مرکز تجارتی انگلیس شد . این در حالی است که هیات نمایندگی انگلیس قبل از دیدار با کریم خان با عقد قراردادی دوازده ماده ای با شیخ سعدون حاکم بوشهر ، در صدد بر آمدند تا تجارت بندر را در دست خود بگیرند
. فعالیت تجاری کمپانی انگلیسی در 1763 در بوشهر آغاز شد و این شهر بزودی به صورت مرکزی برای فعالیت های سیاسی انگلیس در آمد .
دولت انگلیس به دنبال تصرف ناکام خارک در مبارزه با میر مهنّا در 18 ژوئیه 1768 میلادی مورد خشم کریم خان قرار گرفت و به دنبال این امر ضمن توقیف یکی از کشتی های انگلیسی و زندانی کردن کارکنان آن ، دستور اخراج کلیه ی اتباع انگلیسی هم صادر شد.
تجارتخانه انگلیسی ها در بوشهر نیز به فرمان کریم خان بسته شد کمپانی هند شرقی انگلیس نیز به ناچار مقر خود را از بندر گمبرون به بصره انتقال داد شاید بتوان گفت علاوه بر تعلل و عقب نشینی نیروهای انگلیسی در برابر میر مهنا و محاصره جزیره خارک ، تلاشها ی دولت فرانسه در بصره برای مذاکره با ایران و تعهد آنها در مقابل کسب امتیاز کمتر از انگلیسی ها در قبال انحصار تجارت ابریشم و پشم و از سوی دیگر برای جلو گیری از خروج پول طلا از سوی انگلیسی ها ، موجب شد تا کریم خان ضمن صدور فرمانی مبنی بر ممنوع بودن هر گونه تجارت با خارجی ها بوسیله ی پول طلا ، لزوم همکاری با انگلیس را نیز تعلیق نماید.
پس از مرگ کریم خان ، جعفر خان به موجب فرمانی در سال 1202 /1788م به نماینده انگلیسی مقیم بصره برای تجارت در سراسر ایران امتیازاتی داد که به مراتب از امتیازات اعطایی کریم خان بیشتر بود.
جعفر خان به تمامی سرداران و ماموران جمع آوری حقوق گمرکی چنین حکم کرد که با عمال انگلیسی که برای تجارت به مملکت ما وارد و مشغول تجارت می شوند نهایت همکاری و همراهی را نموده و به هیچ وجه از ایشان مطالبه مالیات و حق راهداری ننمایند و همچنین ورود هر نوع و هر مقدار از کالاهای انگلیسی و فروش آن در هر نقطه ایران آزاد است . استقرار آل خلیفه(2) در بحرین که ابتدا به دنبال امکانات بیشتر و وضع بهتر به طرف سواحل خلیج فارس حرکت کردند و در آنجا ساکن شدند و سپس خود را تحت حمایت ایران قرار دادند ، شروع فصل تازه ای در بحرین بود . در سال 1783 به دنبال مرگ کریم خان و اختلاف بر سر جانشینی او در ایران ، قبیله عتوب ( عتبی ) ساکن شبه جزیره ی عربستان ، بحرین را تصرف کردند و حکمرانی مجمع الجزایر را به یکی از شیوخ خود سپردند .
با روی کار آمدن آقا محمد خان قاجار ، به هرج و مرج پس از مرگ کریم خان پایان داده شد . در این زمان بحرین به تصرف ایران در آمد و شیخ نصر خان از رؤسای عشایر طرفدار ایران به حکومت بحرین منصوب شد.
آقا محمد خان در سال 1797 م به شیخ نصر خان دستور داد تا به مسقط حمله کند و حاکم آن ناحیه را دستگیر کند، امّا مرگ آقا محمد خان مانع از اجرای این تصمیم شد.
در سال 1798. م انگلیسی ها علیه فرانسه قراردادی را با سید سلطان منعقد کردند(3). از این زمان به بعد امام مسقط با آل خلیفه دشمنی ورزیده و در صدد بر آمد که آل خلیفه را از بحرین بیرون کند. سیاست دولت ایران در این زمان جلوگیری از تسلط هر قدرتی در بحرین بود.
انگلیس تلاش داشت با افزایش اختلاف منطقه ای به توسعه طلبی خود بپردازد و از این رو امام مسقط را تشویق به لشکر کشی به قشم و هرمز کرد. در 1801 م نماینده انگلیس سر جان مالکوم علاقه زیادی به تملک یک جزیره در خلیج فارس را نشان داد و تلاش داشت تا فتحعلیشاه را به واگذاری این جزیره به انگلستان تشویق کند، هر چند تلاش او موفقیتی به دنبال نداشت، امّا وی مسأله تصرف جزیره خارک را مد نظر قرار داد و تصور می کرد که خارک از موقعیت بهتری برخوردار است.
در سال 1801 م. بحرین مورد حمله ی امام مسقط قرار گرفت و اشغال شد، امّا در سال 1802 م بار دیگر شیخ بحرین به این سرزمین مسلط شد و نماینده ی امام مسقط را اخراج کرد.
از این پس بحرین چندین بار مورد حمله امام مسقط قرار گرفت، امّا چون شیخ بحرین خود را تابع دولت ایران می دانست، دولت ایران کمک ارزنده ای برای تصرف بحرین به امام مسقط نمیکرد.
قدرت روز افزون وهابیهای(4) وابسته به انگلیس در بحرین و سواحل خلیج فارس که موجب عدم رضایت دولت ایران و دشمنی امام مسقط بود ، سبب حوادث بسیاری در خلیج فارس شد، به طوری که در سال 1817 م امام مسقط نمایندهای به نام شیخ علی را به دربار ایران فرستاد و تلاش کرد این مطلب را در ذهن درباریان ایران القاء کند که انگلستان خیال تصرف بحرین را دارد و از دربار ایران تقاضای کمک کرد تا به فعالیّت وهابی ها که غیر مستقیم مورد حمایت انگلیس بودند پایان دهد.
در این زمان چون هنوز انگلستان نظر قطعی نسبت به بحرین اتخاذ نکرده بود، اظهارات امام مسقط زیاد مورد توجّه قرار نگرفت، امّا از آنجا که نفوذ وهابیها برای فتحعلیشاه نگران کننده بود، فرمانی برای سید سعید ( امام مسقط ) صادر نمود و در آن اظهار علاقه نمود که اهالی بحرین را از تجاوز دشمن دین ( وهابی ها ) رها کند و محمد علی قاجار را نیز به فرماندهی قوایی که قرار بود والی فارس در اختیار امام مسقط قرار دهد انتخاب کرد، امّا این وضعیت در اداره بحرین تغییری ایجاد نکرد.
از سال 1818 م. مصریها در الاحساء (بحرین) به مبارزه با وهابیها وابسته به انگلیس پرداخته و چون معلوم شد که شیخ بحرین به دزدان دریایی – قاسمی ها(5)- کمک می کند، به همین سبب در مکاتبات مربوط به تهیّه مقدمات سرکوبی دزدادن دریایی و اعزام قوا و تهیه پایگاه در خلیج فارس نام بحرین نیز به میان آمد و تعیین و تکلیف این جزیره از حیث منابع انگلیس مورد توجه قرار گرفت.
این مطلب بهانه بسیار خوبی برای دخالت در خلیج فارس به دست انگلیس داد به ویژه آنکه، فعالیّت آنها خطوط ارتباطی و تجارتی انگلیس در شرق را به خطر می انداخت. سیاست انگلیس از این زمان در مورد بحرین در حال شکل گرفتن بود، به طوری که بعضی از مقامات انگلیسی هند از سال 1818 م. به بعد رسماً طرفدار فکر واگذاری بحرین به امام مسقط بودند. امام مسقط در این زمان برای سیادت بر بحرین نقش دو جانبه ای در مقابل ایران و انگلیس بازی نمود.
در سال 1819. م کاپیتان پروس، فرمانده ناوگان انگلیسی در خلیج فارس، قراردادی با والی فارس حسنعلی میرزا فرمانفرما امضا کرد و در طی این قرارداد حفظ امنیت خلیج فارس و بحرین به انگلیس واگذار شد.
دولت انگلیس در این زمان تصمیم گرفت به منظور سرکوبی دزدان دریایی به خلیج فارس لشکر کشی نماید و عملیات جنگی به وسیله ژنرال کیو(6) شامل تمام مناطقی که دزدان دریایی در آن فعالیّت داشتند آغاز شد. برخی از پژوهشگران اقدامات انگلیس در این زمینه را مورد تحسین قرار داده اند.
بعد از سرکوبی دزدان دریایی قراردادی به نام قرارداد عمومی صلح بین فرمانده انگلیسی و رؤسای دزدان دریایی در 8 ژانویه 1820/ 1198 ش. منعقد گردید که بعدها غالباً رؤسای اعراب ساحلی و از جمله شیخ بحرین در 15 مارس 1820 به قرار داد مذکور ملحق شدند. در تاریخ بحرین این اوّلین باری بود که انگلیس با این کشور بر سر مسأله دزدان دریایی وارد ارتباط شد این امر مقدمه ای بر تحت الحمایگی بحرین به انگلیس بود.
موافقتنامه دو جانبه انگلیس با بحرین حاوی سه ماده است که در واقع مفاد قرارداد صلح عمومی را تصریح و تأیید می کند. به موجب ماده یک شیوخ بحرین متعهد شده اند که اجازه ندهند در بحرین و جزایر وابسته به آن کالایی که به وسیله دزدان دریایی و یا غارت به دست آورده شده به فروش رسد.
در ماده دو تحویل زندانیان هندی به انگلستان مطرح شده. در ماده سه مفاد قرارداد عمومی صلح تأیید شده بود. در همین سال ایران شروع به تدارک برای اعزام نیرو به بحرین نمود و برای عبور از خلیج فارس از مقامات انگلیس و امام مسقط درخواست کرد چند فروند کشتی در اختیارش قرار دهد، امّا انگلستان با اتخاذ روش دوگانه ای یک بار برای جلب رضایت شیخ حاکم، در سال 1820م ادعای مالکیت ایران بر بحرین را رد می کند و دو سال بعد با عقد موافقت نامهای با فرماندار فارس ، نماینده انگلستان در بوشهر حق مالکیت ایران بر بحرین مورد تآیید قرار می گیرد.
از سال های 1830 به بعد، انگلیس با تکیه بر نیروی دریایی خود، در صدد بود تا به عنوان مبارزه با برده داری، سیادت دریایی خود را در جهان گسترش دهد.
این اقدام انگلیس بیشتر جنبه سیاسی داشت. در حدود سال های 1840 م. به دلیل تلاش های نماینده انگلیسی مقیم در بوشهر و ناوهای انگلیسی در خلیج فارس فعالیت دزدان دریایی به شدّت تنزل یافت.
در 20 دسامبر 1841 انگلیس با کشور های اروپایی چون فرانسه ، روسیه، اتریش و پروس قراردادی را منعقد کرد و در آن از دولت ایران درخواست کرد تا ورود و خروج بردگان را از خلیج فارس و دریای عمان ممنوع کند، امّا از آنجا که محمد شاه این موضوع را وسیله ای برای اعمال نفوذ انگلیس در ایران می دید، مخالفت علمای دینی را بهانه قرار داده و از پذیرفتن این در خواست امتناع کرد.
بعدها در سال 1843/1222 انگلیسیها شیخ نشین ها و رهبران قبایل را که در سال 1820/1198 « قرارداد اساسی » را امضاء کرده بودند وادار کردند تا سند دیگری را به نام «موافقت نامه در جهت قطع عملیات نظامی در دریا » را امضاء کنند که منظور از آن متوقف کردن جنبش های ضد انگلیسی در خلیج فارس بود.
به دنبال آن انگلیسی ها جزایر سقوطری، کوریا موریا و مسیرا را تصرف کردند. در سال 1847 م. شیخ بحرین به منظور جلوگیری از تجارت برده معاهده ای با انگلیسی ها بست و اندکی بعد مأمورین انگلیسی به دولت خود پیشنهاد کردند تا بحرین را تحت الحمایه انگلیس قرار دهد، امّا این پیشنهاد رد شد.
مخالفت انگلستان با ادعای ایران بر سر بحرین تا زمان حکومت ناصرالدین شاه ادامه داشت و دولت انگلیس تمامی فعالیتهای دولت ایران در خلیج فارس را مخالف مصالح انگلیس در بحرین می دانست و نیروی دریایی ایران را سبب آشوب در این ناحیه تلقی میکرد.
در سال 1851 دولت انگلیس که قبلاَ نیز از قبول تقاضای ایران در مورد فروش چند کشتی کوچک جنگی برای محافظت از سواحل جنوبی ایران خودداری کرده بود، این بار نیز صراحتاَ به مخالفت با تاسیس نیروی دریایی ایران در خلیج فارس پرداخت و ناصرالدین شاه قاجار که تصمیم به خرید چند کشتی جدید از آلمان و استخدام ملوانان آلمانی داشت، به دلیل فشارهای شدید مقامات انگلیسی، ناچار شد تا با لغو سفارش خرید و خاتمه خدمت ملوانان آلمانی، مجوز صدور بازرسی کشتی های ایرانی را از سوی ناوگان انگلیسی صادر کند و شرط این کار را حضور و نظارت یک مأمور ایرانی در عرشه ناو انگلیسی قرار دهد. این مسأله نفوذ انگلیس در خلیج فارس را افزایش داد به طوری که انگلیسی ها به صورت دائم ناوگانی در بحرین مستقر کردند. تلاش های امیر کبیر برای اعمال حاکمیّت ایران بر بحرین با مرگ وی ناتمام ماند.
تحت الحمایگی رسمی بحرین به دنبال ادعاهای سیاسی ایران و عثمانی بر بحرین صورت تحقق به خود گرفت. در 31 مه 1861 قراردادی بین شیخ محمد بن خلیفه ( شیخ بحرین ) و فیلیکس جونز نماینده سیاسی انگلستان بسته شد که به موجب آن مجمع الجزایر بحرین رسماً تحت الحمایه انگلیس شد.
به موجب این قرار داد شیخ بحرین اولاً صحت و اعتبار تمامی معاهدات سابق را پذیرفت و ثانیاً وعده داد به شرط حمایت انگلیس در مسائل خارجی بحرین، از جنگ و دزدی در دریا و تجارت برده خودداری کند و در مرافعات سیاسی خود با هر قدرتی حکمیّت انگلیس را بپذیرد و به انگلیسی ها اجازه فعالیت تجاری آزاد در بحرین را بدهد.
به دنبال همین قراداد بود که به محض این که عثمانی در 1871 به فکر تصرف بحرین افتاد، از حمایت انگلیس برخوردار شد. دولت انگلیس در برابر اعتراض ایران به مفاد این قراداد حضور دزدان دریایی و برقراری امنیت در خلیج فارس را بهانه کرد و بر تسلط خود بر منطقه ادامه داد و پنج کنسولگری در مسقط، کویت، بحرین، بوشهر و بندر عباس ایجاد کرد که در برابر ایران از خواسته ها و مطامع انگلیس حمایت کند.
در سال 1880 م. شیخ عیسی حاکم بحرین ضمن عقد معاهده ای با انگلیس متعهد شد که بدون نظر انگلیس هیچ قراردادی با دولتی دیگر منعقد نکند و تنها به دولت انگلیس اجازه دایر کردن کنسولگری و مخزن ذغال سنگ دهد.
در همین سال ها بود که تجارت اسلحه برای قبایل سرکش ایران و عشایر افغانستان، جایگزین مسأله برده شد و این موضوع سبب شد تا منافع مشترک ایران و انگلیس به خطر افتد. بخشی از این سلاح ها بین عشایر داخلی عمان توزیع می شد و قسمت اعظم آن به بحرین و قطر و کویت فرستاده می شد و بخشی هم وارد خاک ایران و عثمانی می شد. لذا در سال 1900. م نماینده سیاسی انگلیس به منظور مبارزه با قاچاق اسلحه در بوشهر مقیم شد و بدون هیچ اعتراضی به فعالیت خود ادامه داد.
در سال 1906. م انگلیس ضمن عقد پیمانی با حاکم بحرین ، این کشور را به قیمومیت خود در آورد. ایران پس از عضویت در جامعه ملل در سال 1927 . م / 1306 .ش ادعای مالکیت خود بر بحرین را مجدداً مطرح کرد.
برخی از پژوهشگران « انعقاد قرارداد جده » بین انگلیس و امیر حجاز را دلیل این ادعای ایران دانسته اند(7) ، چرا که طبق این قرارداد ابن سعود پذیرفت که بحرین تحت الحمایه انگلیس باشد و اقدام ایران در واقع اعتراضی به این موضوع بود.
در حقیقت ایران قرارداد مذکور را مغایر با حق حاکمیت خود بر بحرین و تمامیّت ارضی خود، می دانست. در اعتراض به این قرارداد و در همین سال دولت ایران یادداشت شدید الحنی را توسط وزیر امور خارجه برای رابرت کلایو ( وزیر مختار انگلیس ) در تهران ارسال کرد و بر حاکمیّت مطلق ایران بر بحرین تأکید کرد و ضمن آن رونوشتی از این اعتراض برای جامعه ملل فرستاده شد.
امّا وزیر امور خارجه انگلیس یکسال بعد در طی یادداشتی به جامعه ملل اعتراض ایران را بی اساس دانست و عنوان کرد بحرین کشور مستقلی است که مشترکات جغرافیایی و نژادی با ایران ندارد. در زمان حکومت رضا شاه زمانی که در سال های 1930 و 1934. م شیخ بحرین، اعطای امتیاز استخراج نفت را به شرکت های انگلیسی و امریکایی واگذار کرد، ایران مجدداَ به این اقدام اعتراض شدیدی کرد که البته این اعتراض نیز بیشتر در حد یک اعتراض دیپلماتیک بود و از آن فراتر نرفت.
گزارشهای محرمانه و همچنین شکایات چندی از اتباع ایرانی ساکن در بحرین از ورود غیر قانونی انگلیس به جزایر جنوبی ایران گرفته تا دخالت در امور بحرین و جمع آوری شیوخ منطقه و مذاکره با آنها در جهت ایجاد امارتهای مستقل و قدغن نمودن تدریس زبان فارسی در مدارس بحرین، در سالهای 1308 تا 1312 شمسی موجود می باشد که موید این نکته است که تلاشی جدی جهت حفظ این بخش از کشور صورت نگرفت.
در زمان حکومت محمد رضا شاه، نخست وزیر احمد قوام در سال 1947 . م /1326 . ش از سوی مجلس برای پی گیری مجدد مسأله حاکمیّت ایران بر بحرین تحت فشار قرار گرفت. مجلس ایران از نخست وزیر و روزنامهها میخواست تا در باره حق حاکمّیت ایران بر بحرین اقدام عاجلتری نمایند. یکسال بعد وزیر امور خارجه ایران ، اظهار کرد که ایران تمام قراردادهای بحرین با دولت های دیگر را رد می کند، چرا که حق حاکمیّت ایران در این قراردادها نادیده گرفته شده است.
به دنبال این مطلب ایران به سازمان ملل شکایت کرد و جایزه کلانی برای کسی در نظر گرفتند که بتواند حاکمیّت ایران بر بحرین را ثابت کند . در سال 1967 . م / 1346 . ش که انگلیس در نظر داشت به دولت های خلیج فارس استقلال بدهد، مسأله بحرین ، مجدداَ در صدر مسائل سیاسی قرار گرفت.
اگر چه ادعای ایران نسبت به مالکیت بحرین تا سال 1971 . م / 1349 .ش همچنان ادامه داشت اما در این سال ایران پذیرفت تا در باره سرنوشت بحرین همه پرسی به عمل آید و به بهانه همه پرسی این قسمت از خاک ایران از کشور مادر جدا شد.
شاید به زعم برخی از اندیشمندان ، محمد رضا پهلوی به خوبی از بهای گزاف دعاوی و جنگ های طولانی مدت بر سر بحرین واقف بود. در این مدت بین ایران و سفیر انگلیس بر سر بحرین ملاقات هایی نیز صورت گرفت.
عَلَم در بخشی از خاطرات خود به موضوع رفراندم بحرین و برخورد اوتانت، دبیر کل سازمان ملل با این موضوع اشاره می کند. تلاشهای ایران کمافی السابق در همین حد ملاقاتها و مذاکرات بی نتیجه باقی ماند و در نتیجه پس از اجرای همه پرسی بحرین مستقل اعلام شد و محمد رضا شاه قبول این مسأله را نشانی از سیاست صلح جویانه و مسالمت آمیز خود تلقی نمود .اگرچه از اینکه آیندگان به خاطر مسأله بحرین او را خائن بخوانند همواره بیم داشت !!!
نتیجه
یکی از مسائل تنش زا بین ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی اختلاف بر سر حاکمیّت بحرین بود. آنچه از لابلای منابع تاریخی استنباط می شود، حاکمیّت ایران بر بحرین در اغلب موارد با اعمال زور و امور نظامی همراه بود.
به نظر میرسد دور بودن بحرین از تسلّط حکومت مرکزی ایران علی رغم این که همواره مالیات و خراج خود را به حکام جنوب ایران پرداخت می کردند و از همه مهمتر ترکیب نژادی این منطقه از مواردی است که ادعای ایران در این خصوص را با دشواری همراه می کرد.
ورود استعمار انگلیس به مناطق جنوبی ایران و خلیج فارس به دوره صفویه و رقابت این کشور با همتایان استعمارگر اروپایی چون پرتقال، اسپانیا، هلند، فرانسه بر میگردد. اما دخالت استعمار انگلیس در بحرین به بهانه از بین بردن دزدان دریایی و مبارزه با تجارت برده شروع شد و با قاچاق اسلحه به عشایر ایران و افغانستان و نیروهای واقع در عمان و همچنین حفاظت از منافع انگلیس در خلیج فارس و هندوستان ادامه یافت.
پس از عقد معاهده سیاسی حاکم عرب بحرین با انگلیس، فصل تازه ای در روابط انگلیس و بحرین آغاز شد که تحت الحمایگی بحرین را در پی داشت. با کشف ذخائر نفتی در بحرین و کسب منافع حاصل از آن ،حضور و نفوذ انگلیس در بحرین شدت بیشتری به خود گرفت و با دخالتهای گاه و بیگاه خود زمینه های جدایی این بخش از کشور را فراهم نمود.
ایران نیز به دلیل ضعف نظامی، اقتصادی و فقدان دیپلماسی سیاسی قدرتمند ، نتوانست حاکمیّت خود بر بحرین را حفظ کند. در نهایت نماینده ایران چاره ای جز این ندید تا با ژستی دیپلماتیک و وطن دوستی در جلسه شورای امنیت با اظهار این نکته که دولت متبوعش آرزومند سعادت مردم بحرین است و همچنین بایستی حقوق انسانی و اساسی مردم ایرانی الاصل بحرین محترم شمرده شود، استقلال بحرین را به رسمیت بشناسد. بدین ترتیب اعضای شورای امنیت سازمان ملل نیز در مورخ 11مه 1970 میلادی / دوشنبه 21/2/1349 شمسی باتفاق آرا قطعنامه ای را که منجر به استقلال بحرین می گردید، تصویب نمودند و بحرین برای همیشه از ایران جدا شد.