تا الان دنیا 6 حکومت ولی معصوم به خودش دیده

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با متن سخنرانی استاد رائفی پور / تا الان دنیا 6 حکومت ولی معصوم به خودش دیده استاد رائفی پور:   تا الان دنیا 6 حکومت ولی معصوم به خودش دیده حضرت موسی موفق به تشکیل حکومت نشد ، حضرت داوود موفق به تشکیل حکومت شد حضرت سلیمان موفق […]

داستانک حنای شهادت از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با داستانک حنای شهادت از هوشنگ بهداروند حنای شهادت مادر می خواست این بار، با باقیماندۀ ظرف حنای خشک نشدۀ چند روز قبل دامادیت که کم روییت، اجازه نداده بود به دست هایت بگذارند دوباره دست هایت را حنا ببندد، اما تو چون سرورت ابوالفضل العباس (ع) بی دست […]

حسن عباسی: انسان به آرمان زنده ست

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با بخشی از متن سخنرانی استاد حسن عباسی: انسان به آرمان زنده ست استاد حسن عباسی: مساله ی من نقد فوتبال و فرهنگ و تلویزیون نیست اشتباه نگیرید من سخیف نمی کنم سطح مباحث تخصصی خودم رو کی جرات می کنه توی جامعه ای که 120 هزار نفر […]

داستانک مرغ مینا از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران عزیز سایت 8a8.ir هستیم با داستانک مرغ مینا از هوشنگ بهداروند   مرغ مینا پنج روز از خرید مرغ مینای سخنگویی که پدر برای خواهر کوچکم خریده بود می گذشت و همچنان سکوت کرده بود. شب ششم، پدر بخاطر ترفیع رتبه ای که از آقای رئیس جمهور گرفته بود، ضیافت شام مفصلی […]

وظیفه حکومت تربیت کردن مردم است

امروز با شما کاربران سایت 8a8.ir هستیم با بخش از متن سخنرانی استاد رائفی پور -وظیفه حکومت تربیت کردن مردم است   استاد رائفی پور: شیعه در عصر غیبت باید بفهمد لیاقت نداشته که امام زمان عج را داشته باشد باید لایق بشه برای امام زمان (عج) شیعه باید بفهمد امام زمانش را بخواهد آدم […]

ما را در تلگرام محصور کرده اند

امروز با شما کاربران عزیز سایت 8a8.ir هستیم با بخشی از متن سخنرانی استاد رائفی پور – ما را در تلگرام محصور کرده اند استاد رائفی پور: ما را در تلگرام حصر کردند از تلگرام بیرون بیایید نمی گویم تلگرام را کنار بگذارید کارای شخصی خودتان را انجام دهید ولی محصور در تلگرام نشوید ، تلگرام […]

داستانک سیب گلو از هوشنگ بهداروند

امروز با شما کاربران عزیز سایت 8a8.ir هستیم با داستانک سیب گلو از هوشنگ بهداروند   سیب گلو پدر بزرگ در تختخواب برای نوه اش ، قصه می خواند. دخترک روی استخوان گلوی پدربزرگ که مرتب بالا و پایین می رفت، دست گذاشت و گفت: بابا بزرگ این چیه؟ پیرمرد گفت: بهش می گن سیب […]