persuade – متقاعد کردن – قانع کردن – قبولاندن – تشویق کردن
no one could persuade the captain to leave the sinking ship
هیچ کس نتوانست ناخدا را متقاعد کند تا کشتی در حال غرق شدن را ترک کند
essential – لازم – ضروری – واجب – حیاتی
it is essential that we follow the road map
لازم است که نقشه ی راه را دنبال کنیم
blend – مخلوط کردن – مخلوط شدن – در هم آمیختن – ترکیب کردن
the colors of the rainbow blend into one another
رنگ های رنگین کمان با یکدیگر ترکیب می شوند
visible – قابل رویت – قابل دیدن – نمایان – مرئی
the ship was barely visible through the dense fog
کشتی در میان مه غلیظ به سختی پیدا بود
expensive – گران قیمت – گران – پر خرج – پر هزینه
margarine is much less expensive than butter
کره بسیار گرانتر از مارگارین است
talent – استعداد – قریحه – توانایی
hard work can often make up for a lack of talent
سخت کوشی اغلب می تواند نبود استعداد را جبران کند
devise – اندیشیدن – نقشه کشیدن – طرح ریختن – ابداع کردن
the burglars devised a scheme for entering the bank at night
سارقین برای ورود شبانه به بانک طرحی را ابداع کردند
wholesale – وسیع – گسترده – فراگیر – چشمگیر – عمده فروشی
by buying my ties wholesale i save fifteen dollars a year
با خرید کراوات هایم به قیمت عمده فروشی هر سال پانزده دلار پس انداز می کنم
vapor – بخار – دمه – مه – تبخیر شدن – بخور دادن
he has gathered data on the amount of vapor rising form the swamp