اموزش لغات 504 با معنی بخش شانزده
event – پیشامد – حادثه – رویداد – نتیجه
there is merit in gaining wisdom even after the event
در کسب خرد حتی بعد از کسب نتیجه ارزش وجود دارد
discard – کنار گذاشتن – دست کشیدن از – ترک کردن
anna casually discarded one boyfriend after another
آنا با بی توجهی دوست پسرهایش را یکی پس از دیگری کنار گذاشت
soar – اوج گرفتن – افزایش یافتن
we watched the soaring eagle skim over the mountain peak
ما عقاب اوج گرفته ای را دیدیم که برفراز قله ی کوه پرواز می کرد
subsequent – بعدی – متعاقب
subsequent events proved that sloan was right
حوادث بعدی ثابت کرد که حق با اسلوان است
relate – گفتن – حکایت کردن – شرح دادن – ربط دادن
the traveler ralated his adventures with some exaggeration
مسافر ماجراهایش را با کمی اغراق نقل کرد
stationary – ثابت – بی حرکت – در حال توقف
A factory engine is stationary
متور کارخانه ثابت است
prompt – سریع – فوری – باعث شدن – مجبور کردن
Be Prompt in assembling your baggage
در جمع و جور کردن چمدان هایت سریع باش
hasty – سریع – عجولانه – عجول – دستپاچه
Myra apologized for the hasty visit
میرا به خاطر ملاقات سرزده معذرت خواهی کرد
scorch – توفان – آشوب – هیاهو
The hot iron scorched the tablecloth
اتوی داغ رومیزی را سوزاند
soothe – آرام کردن – التیام بخشیدن – تسکین دادن
Rosalie’s nerves were soothed by the soft music
اعصاب روزالی با یک موسیقی آرام تسکین یافت
sympathetic – قبول کردن – حمایت کردن – پذیرفتن – همدردی کردن
Judge Cruz was sympathetic to the lawyer’s plea for mercy
قاضی کروز با درخواست وکیل برای عفو موافق بود
redeem – از گرو در آوردن – آزاد کردن – خلاص کردن
Mr. Franklin Promptly redeemed his Promise to help us in time of need
آقای فرانکلین خیلی سریع به قولش برای کمک به ما در موقع نیاز وفا کرد
resume – دوباره شروع کردن – ادامه دادن – از سر گرفتن
Resume reading where we left off
خواندن را از جایی که توقف کردیم ادامه دهید
harmony – با هم خواندن – سازگار بودن – هماهنگی
We responded to the harmony of the song by humming along
ما زیر لبی با آهنگ ترانه همراهی می کردیم
refrain – خودداری کردن – احتراز کردن – پرهیز کردن
Refrain from making hasty promises
از دادن قول های شتابزده خودداری کن
illegal – غیر قانونی – غیر مجاز – خلاف قانون – نامشروع
Bigamy is illegal in the United States
دو همسری در آمریکا غیر قانونی است
narcotic – ماده ی مخدر – داروی مخدر – مخدر – آرام بخش
Opium is a powerful narcotic
تریاک یک ماده مخدر قوی است
heir – وارث – ارث بر
It is essential that we locate the rightful heir at once
ضروری است که فورا وارثی محق را معین کنیم
majestic – با شکوه – با عظمت – سلطنتی – مجلل
The lion is the most majestic creature of the jungle
شیر باشکوه ترین مخلوق جنگل است
dwindle – رو به کاهش رفتن – کم شدن – ضعیف شدن
Our supply of unpolluted water has dwindled
ذخیره ی آب غیر آلوده ی ما کاهش یافته است
surplus – بعد از طوفان شدید – به کلی از بین رفتن
The bank keeps a large surplus of money in reserve
بانک مقدار زیادی از پول مازاد را بعنوان ذخیره نگه می دارد
traitor – خائن – خیانت کار – وطن فروش
Do not call him a traitor unless you can verify the charge
او را خائن صدا نکن جز اینکه بتوانی این اتهام را تایید کنی
deliberate – تعمق کردن – اندیشیدن – بررسی کردن – سنجیده
Rico’s excuse was a deliberate lie
بهانه ی ریکو یک دروغ عمدی بود
vandal – آدم مخرب – خرابکار
Adolescent vandals wrecked the cafeteria
خرابکاران جوان کافه تریا را خراب کردند
drought – خشکسالی – خشکی – بی بارانی
In time of drought, the crops become scorched
محصولات در زمان خشکسالی خشک می شوند
abide – وفادار ماندن به – پایبند بودن به – تحمل کردن
My mother cannot abide dirt and vermin
مادرم نمی تواند کثیفی و حیوانات موذی را تحمل کند
unify – متحد کردن – وحدت بخشیدن – بسیج کردن
The novel traces the developments that unified the family
رمان تحولاتی را دنبال می کند که خانواده را متحد کرد
summit – قله – نوک – اوج – اجلاس سران
The summit meeting of world leaders diminished the threat of war
اجلاس سران رهبران جهان تهدید جنگ را کاهش داد
heed – گوش کردن به – توجه کردن به – اعتنا کردن به
I demand that you heed what I say
تقاضا می کنم به آنچه می گویم به دقت توجه کنید
biography – زندگی نامه – سرگذشت – شرح حال
The biography of Malcolm X is a popular book in our school
زندگینامه ی مالکوم اکس در مدرسه ی ما کتاب معرفی است
drench – خیس کردن – تر کردن
The drenching rains resumed after only one day of sunshine
باران خیس کننده بعد از تنها یک روز آفتاب دوباره شروع شد
swarm – هجوم آوردن – ازدحام کردن – گروه – گله – دسته
The mosquitoes swarmed out of the swamp
پشه ها فوج وار از باتلاق خارج شدند
wobble – تلوتلو خوردن – لق خوردن – تکان خوردن – لرزیدن
A baby wobbles when it begins to walk alone
هنگامی که نوزادی به تنهایی شروع به راه رفتن می کند تلوتلو می خورد
tumult – آشوب – سر و صدا – جار و جنجال – غرش – شلوغی
There was such a tumult in the halls we concluded an accident had occurred
چنان همهمه ای در سالن ها بر پا بود که تصور کردیم حادثه ای رخ داده است
kneel – زانو زدن – به زانو افتادن
Myra knelt down to pull a weed from the drenched flower bed
میرا زانو زد تا علف هرزی را از بستر خیس گل ها در آورد
dejected – مایوس – آزرده خاطر – غمگین
His biography related that Edison was not dejected by failure
زندگی نامه ی ادیسون نقل می کند که او از شکست غمگین نمی شد
obedient – فرمانبردار – مطیع – حرف شنو
The obedient dog came when his master beckoned
سگ فرمانبر هنگامی که صاحبش به او اشاره کرد جلو آمد
recede – دور شدن – فروکش کردن – دست کشیدن از
Mr. Ranford’s beard conceals his receding chin
ریش های آقای رانفورد چانه ی تو رفته اش را مخفی می کند
tyrant – فرمانروای دیکتاتور – حاکم مستبد – حاکم ستمگر
Some tyrants of Greek cities were mild and fair rulers
بعضی از حاکمان مستبد شهرهای یونان فرمانروایان ملایم و عادلی بودند
charity – انجمن خیریه – صدقه – محبت
A free hospital is a noble charity
یک بیمارستان رایگان انجمن خیریه شریفی می باشد
verdict – حکم – رای
The jury returned a verdict of guilty for the traitor
هیئت منصفه حکم مجرم بودن خائن را استرداد کرد
unearth – برملا ساختن – کشف کردن – از زیر خاک در آوردن
The digging of the scientists unearthed a buried city
حفاری دانشمندان شهر مدفون شده ای را از زیر خاک بیرون کشید
depart – حرکت کردن – ترک کردن – رفتن
We arrived in the village in the morning and departed that night
صبح به دهکده رسیدیم و همان شب عازم شدیم
coincide – منطبق شدن – هم زمان بودن – یکی بودن
My verdict on the film coincides with adele’s
رای من درباره ی فیلم با رای آدله مطابقت دارد
cancel – باطل کردن – لغو کردن – فسخ کردن – حذف کردن
The stamp was only partially canceled
تنها بخشی از تمبر باطل شده بود
debtor – بدهکار – مقروض – مدیون
If borrow a dollar from you, I am your debtor
اگر یک دلار از شما قرض بگیرم بدهکار شما هستم
legible – خوانا – قابل خواندن – روشن
Julia’s handwriting is beautiful and legible
دست خط جولیا زیبا و خوانا است
placard – پلاکارد – شعار نوشته – شعار – اعلامیه
Colorful placards announced an urgent meeting
پلاکاردهای رنگین نشستی فوری را اعلام می کردند
contagious – مسری – واگیر – همه گیر
Scarlet fever is contagious
تب مخملک واگیر دار است
clergy – روحانیون – روحانیت
Friar Tuck was a member of the clergy who loved a jolly jest
فریرتاک یکی از روحانیونی بود که عاشق لطیفه های شاد بود
customary – مرسوم – رایج – متداول – معمول – همیشگی
The traitor rejected the customary blindfold for the execution
خائن رسم بستن چشم در هنگام اعدام را رد کرد
transparent – شفاف – رک – بی پرده – سر راست – قابل فهم – آشکار
Window glass is transparent
شیشه ی پنجره شفاف است
scald – سوختگی – آب پز کردن – با آب گرم سوزاندن
Do not neglect to scald the dishes before drying them
فراموش نکن قبل از خشک کردن ظروف آنها را خوب با آب جوش بشویی
Epidemic – بیماری همه گیر – شیوع – انتشار – گستردگی
All of the schools in the city were closed during the epidemic
تمام مدارس شهر در زمان شیوع بیماری مسری بسته بودند
obesity – چاقی – فربه – مرض چاقی
obesity is considered a serious disease
چاقی بیش از حد یک بیماری جدی تلقی می شود
magnify – بزرگ جلوه دادن – درشت نشان دادن – بزرگ کردن
A microscope is a magnifying glass
یک میکروسکوپ یک ذره بین است
chiropractor – طبیب مفصلی – متخصص ماساژ ستون فقرات
The chiropractor recommended hot baths between treatments
طبیب مفصلی دوش داغ را در بین دوره های درمانی توصیه نمود
obstacle – مانع – سد
Ignorance is an obstacle to progress
نادانی یکی از موانع پیشرفت است
ventilate – تهویه کردن – بادخور کردن – هوا دادن به
The lungs ventilate the blood
شش ها هوای خون را تصفیه می کنند
jeopardize – به خطر انداختن
Soldiers jeopardize their lives in war
سربازان در جنگ جانیان را به خطر می اندازند
negative – نگاتیو – منفی – معکوس
Three below zero is a negative quantity
سه درجه زیر صفر یک کمیت منفی است
pension – مستمری – حقوق – بازنشستگی – حقوق بازنشستگی
The pension is calculated on the basis of your last year’s income
حقوق بازنشستگی بر اساس درآمد سال آخر شما محاسبه می شود
vital – حیاتی – ضروری – واجب – مهلک – شدید
The valiant soldier died of a vital wound
سرباز دلاور در اثر زخمی مهلک جان سپرد
municipal – شهری – مربوط به شهر – شهرداری
There was only a mediocre turnout for the municipal elections
تنها عده ی کمی در انتخابات شهری شرکت کردند
oral – شفاهی – دهانی – سخنورانه – سخنوری
His unique oral powers made lincoln a man to remember
قدرت کلامی منحصر به فرد لینکلن او را مردی به یادماندنی ساخت
complacent – خودخواهانه – بی خیال – خاطر آسوده
How can you be complacent about such a menace
شما چطور میتوانید نسبت به چنین تهدیدی بی توجه باشید؟
wasp – زنبور
The piercing sting of a wasp can be very painful
نیش سوراخ کننده زنبور می تواند بسیار دردناک باشد
rehabilitate – بازسازی کردن – نوسازی کردن – مرمت کردن
The old house was rehabilitated at enormous expense
خانه ی قدیمی با هزینه ی هنگفتی بازسازی شد
parole – آزادی مشروط – عفو مشروط – آزادی با قول شرف
The fugitive gave his parole not to try to escape again
زندانی فراری قول شرف داد که دیگر سعی نکند فرار کند
vertical – عمودی – قائم
It wasn’t easy to get the drunken man into a vertical position
سرپا نگه داشتن مرد مست کار دشواری بود
multitude – تعداد زیادی – فراوانی – جماعت – جمعیت زیادی
A multitude of letters kept pouring in to the movie idol
نامه های بیشماری برای ستاره سینما در حال ارسال بود
nominate – نامزد مقامی کردن – منصوب کردن – در نظر گرفتن
The president nominated him for secretary of state
رئیس جمهور وی را برای وزارت امور خارجه نامزد کرد
potential – بالقوه – نهفته – احتمالی – توانایی – استعداد
Mark has the potential of being completely rehabilitated
مارک این توانایی را دارد که کاملا بازسازی شود
morgue – سردخانه – آرشیو
Bodies in the morgue are preserved by low temperatures
اجساد داخل سرد خانه در دمایی پایین نگهداری می شوند
preoccupied – دل مشغول – حواس پرت – گیج – پریشان
Charity cases preoccupied Mrs. Reynaldo’s attention
امور خیریه تمام توجه خانم رینالدو را به خود مشغول کرد
upholstery – رویه – روکش – پارچه – روکش مبل
Our old sofa was given new velvet upholstery
به کاناپه ی قدیمی مان روکش مخمل جدیدی داده شد
indifference – بی توجهی – بی اعتنایی – بی تفاوتی
Alien’s indifference to his schoolwork worried his parents
بی توجهی آلن به تکالیف مدرسه والدینش را نگران نمود
maintain – ادامه دادن – حفظ کردن – بر این عقیده بودن
The judge maintained his opinion that the verdict was fair
قاضی بر این باور بود که رای عادلانه است
snub – محل نگذاشتن به – کم محلی – توهین
Darryl later apologized to sally for snubbing her at the dance
داریل بعدها از سالی بخاطر کم محلی به او در رقص معذرت خواهی کرد
endure – تحمل کردن – دوام آوردن
The valiant officer endured much pain
افسر پلیس درد زیادی را تحمل کرد
wrath – خشم – غضب
There is no rage like the wrath of an angry bear
هیچ خشمی مثل خشم یک خرس عصبانی نیست
expose – در معرض خطر قرار دادن – نمایان کردن
The article exposed the vital document as a forgery
مقاله برملا کرد که سند حیاتی جعلی است
legend – افسانه ها – قصه ها – نوشته
The legend on the rare coin was scarcely legible
نوشته های روی سکه قدیمی به سختی قابل خواندن بود
ponder – تعمق کردن – تامل کردن – به فکر فرو رفتن
The villagers, faced with a famine, pondered their next move
روستائیان که با خشکسالی مواجه بودند در مورد اقدام بعدی شان به دقت فکر می کنند
resign – استعفا دادن از – تن در دادن به – رضایت دادن به
Vito resigned his position as editor of the school paper
ویتو از مقام ویراستاری نشریه ی مدرسه استعفا داد
drastic – اساسی – جدی – موثر
The police took drastic measures to end the crime wave
پلیس برای پایان بخشیدن به موج جنایات اقدامات شدیدی انجام داد
wharf – اسکله – بارانداز
We watched the exhausted laborers unloading the cargo on the wharf
کارگران خسته را هنگام تخلیه محموله ها در اسکله تماشا کردیم
amend – اصلاح کردن – تجدید نظر کردن
It is time you amended your ways
وقت آن است که رفتارت را اصلاح کنی
ballot – برگه ی رای – برگه ی رای گیری – رای دادن
Clyde, confident of victory, dropped his ballot into the box
کلاید که از پیروزی خود مطمئن بود برگه ی رای را داخل صندوق انداخت